"خیبرآنلاین" - * مرض پیری
رفت مردی پیر با عمری دراز
پیش دکتر گفت: خوردم ران غاز
باز دارم اشتها، دردم چه هست؟
گفت دکتر: این همه از پیری هست
پیر گفتش: بچه هایم بهترین
عاشق هستم من بر آنها باالیقین
لیک گاهی اختلاسی می کنند
اغتشاشات سیاسی می کنند
صبح و ظهر و شام در کف ساندویچ
من بگویم جرمشان هیچ است هیچ
لیک هر کس را پدر شد سوخته
کودکانم را به بند انداخته
حال برگو دکتر این عشق از چه هست
گفت دکتر: این همه از پیری است
پیر گفتا کدخدا را عاشقم
گر مرا خواهد برایش لایقم
دوست دارم ارتباطی بیش از این
خسته گشتم زین همه دوری، یقین
علت دلدادگی دکتر چه هست؟
گفت دکتر : این مرض از پیری است
عاشق تفریحم و خواب زیاد
خاطره گویی برایم اعتیاد
اهل تحریفم ولی با آب و تاب
قصه ها سازم که تا گردی تو خواب
علت تحریف، دکتر از چه هست؟
گفت دکتر: این خودش از پیری است
پیر فریادی کشید و با غضب
گفت مدرک را گرفتی بی سبب
کاسب و ترسو، حسود و بزدلی
مرد افراطی و مغزت کاگلی
پیر می کوبید بر سر با دو دست
گفت دکتر: این غضب از پیری است
پیر گشتی حرص تو گشته جوان
در پی جاه و جلالی، خود بدان
مال و فرزندت دو چشمت کور کرد
راه حق را از برایت دور کرد
یک نفس داری تو تا این انتها
باز کن این بند خودبینی ز پا
توبه ای بنما به راه حق در آ
با خدا باش و رها از کدخدا
* شاعر: مهدی آقایی پور