به‌روز شده در: ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۹
گفت‌وگو
آیت الله العظمی علوی گرگانی: نسبت به مسایل فرهنگی اخیر نگرانیم
دیدار شورای سردبیری "خیبرآنلاین" با یک مرجع تقلید
صرف نشستن افراد در کنار رهبری، معیار انتخاب نیست
گفت‌وگوی خواندنی "خیبرآنلاین" با علی‌اصغر زارعی
ناگفته‌هایی از نحوه ورود آیت‌الله مهدوی‌کنی به خبرگان
گفت‌وگوی‌ "خیبرآنلاین" با حجت‌الاسلام میرلوحی(2)
چه کسانی آیت‌الله مهدوی‌کنی را بایکوت خبری کردند؟
گفت‌وگوی‌ "خیبرآنلاین" با حجت‌الاسلام میرلوحی(1)
موضوعات شورا جهت رفع تکلیف مطرح می‎شود
عضو شورایعالی فضای مجازی در گفت‌وگو با "خیبرآنلاین"
آشنایی با یک خواننده جوان جبهه انقلاب
گفتگوی اختصاصی "خیبرآنلاین" با سید مهدی ضامنی
تاثیر دودهه زندگی در آمریکا بر ذهن ظریف
گفتگوی اختصاصی "خیبرآنلاین" با محمدصادق کوشکی(2)
سیاستمدار در تراز انقلاب‌ اسلامی نداریم
گفتگوی اختصاصی "خیبرآنلاین" با محمدصادق‌ کوشکی(1)
استراتژی حزب‌الله برای 4 سال پیش رو
گفت‌وگوی خواندنی "خیبرآنلاین" با حسین الله‌کرم
بزرگترین اشتباه سیاسی‌ عمرم رای به خاتمی بود
گفت‌وگوی "خیبرآنلاین" با مهدی کوچک‌زاده (2)
"خیبرآنلاین" - پیرو سیاستهای گسترش قلمرو امپراتوری اسلامی که معاویه در پیش گرفته بود، ایران و روم، شام و مصر و آفریقای شمالی تا سواحل اقیانوس اطلس، حدود قفقاز و رود جیحون و شط سند به تصرف مسلمانان درآمد و نظام سلطنتی متمرکز و استبدادی خشن به پدیدار شد که دامنه فتوحات آن، مدیترانه، آسیای صغیر، ماوراءالنهر، افغانستان و حتی اسپانیا را دربرگرفت. ناگفته نماند معاویه، بنیانگذار دولت اموی، سمبل اشرافیت قریش و تعصب قومی، قبیله ای و نژادی اعراب و اولین پادشاه در دوره اسلامی بود و به نوعی خلافت را به ملوکیت تبدیل کرد.

ابن خلدون نیز البته با دیدگاه خاص خود، از این تبدیل خلافت به سلطنت در یک روند تدریجی سخن گفته و فصلی با عنوان «در تحول و تبدیل خلافت به پادشاهی» دارد و در دوران اخیر، مودودی کتابی به همین عنوان، یعنی خلافت و ملوکیت، نوشته است که بنیان بحث او تحول اساسی است. عوامل موثر در این تغییر عبارتند از:

سلطه استبداد مطلق، موروثی شدن سلطنت، امتیازات و تبعیضات نژادی و سیاستهای نژادپرستانه عربی علیه غیراعراب، شکنجه، قتل و کشتار مسلمانان طوایف مختلف و سرکوب آزادی ها، غارت بیت المال، شخصی کردن اراضی دولتی ناشی از فتوحات، رواج رشوه و فساد و تباهی های فراوان مالی، سیاسی، اخلاقی، شکاف و اختلاف طبقاتی شدید، اخذ مالیاتهای سنگین به عناوین مختلف از مسلمانان و غیرمسلمانان، تفرقع و تشتت آرای مذهبی، نارساییها و نابسامانی های ناشی از حاکمیت استبدادی.

در دوره امپراتوری امویان و عباسیان، تنها اقلیت محدودی در طبقه حاکم بودند که از خاندان اشراف عرب قریشی و اموی و فاتحان نظامی ملاکین بزرگ بودند و در مقابل آنها، اکثریت محکوم توده مردم و طبقات پایین و موالی (قشرهای نومسلمان از بلاد مختلف) قرار داشتند. در ریشه یابی معضلات اساسی جهان اسلام به عواملی اشاره می کنیم که در دوره معاصر نیز قابل توجه است:

1- تغییر در قانون تعیین خلیفه
2- دگرگونی در روش زندگی خلفا
3- تغییر در کیفیت مصرف بیت المال
4- پایان آزادی ابراز عقیده
5- پایان آزادی قوه قضائیه
6- خاتمه حکومت شورایی
7- ظهور تعصبهای نژادی وقومی
8- نابودی اصل برتری قانون

آدام منتز درباره ماهیت دولت عباسیان می نویسد: «دولت عباسی در اصل بنیادی نظامی داشت؛ می توان گفت این حالت احیای نظام سلسله مراتبی است که نظامی پایدار در شرق کهن بود».

به رغم تحولات فکری – فرهنگی و اقتصادی در قرون اولیه و میانه در جهان اسلام، به دلیل ساختارها و عملکردهای ظالمانه سیاسی حاکم، جامعه اسلامی، همچنان درگیر انواع نابسامانی ها و گرفتاریها بود. به دلیل فاصله گرفتن از اسلام اصیل و تغییر و تبدیل رهبری از امامت به خلافت و بعد سلطنت استبدادی بود که زمینه ضعف و زوال خلافت بغداد و سلسله های حاکم بر بلاد اسلامی و بروز شورشها و قیامها و نیز هجومهای خارجی فراهم شد.

پس از هارون و مأمون و به دنبال سقوط و برکناری خاندان برمکیان - وزرای توانای دولت عباسی - و کمرنگ شدن تمرکز دولت سیاسی، نیروهای گریز از مرکز در نواحی ایران، جزیرة العرب، مصر و شمال آفریقا فعال شدند. در ایران سلسله هایی چون طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل زیار، آل بویه، غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان روی کار آمدند. در مصر و دیگر نقاط شمال آفریقا سلسله هایی چون ادریسیان، طولونیان، اغلبیان، فاطمیان و نیز امویان در اندلس حکمرانی کردند.

در وضعیتی که عباسیان به کمک روحانیون درباری مخالفان خود را با نام اهل بدعت سرکوب می کردند، اقشار ناراضی و عناصر مخالف، با آرای گوناگون، اعم از حق و باطل به اشکال مختلف به برخورد با آنان پرداختند. آنان قیامها و جنبشهایی را به راه انداختند و به میزان کشش و کوشش فکری – سیاسی خود رشد و گسترش یافتند. یک سلسله از این قیامها غیردینی بودند، مانند قیام های ایرانی از ابومسلم تا بابک و دسته دیگر دینی، مانند خوارج، زنگیان، قرمطیان، زیدیه، اسماعیلیان، و تشیع اثنی عشری.

قیامهای غیردینی و حتی ضداسلامی ایرانی که با مایه های شعوبی و خرمدینی و در فاصله میان قتل فجیع ابومسلم تا قیام خرمدینان به رهبری بابک علیه خلافت عباسی رخ داد، شامل قیامهای سنباد، استادسیس، المقنع، بابک و تا حدی مازیار و افشین بود. این قیامها که با انگیزه و مقاصد مختلفی در پوشش دشمنی با عباسیان و انتقام خون ابومسلم صورت می گرفت، سرانجام به موضعگیری علیه اسلام و توده های مردم مسلمان بلاد تبدیل شد و با کشتار مسلمانان همراه گشت. حال به شرح و بسط این قیامها بپردازیم:

قیام سنباد

در سال 137 هجری، سنباد ملقب به اسپهبد فیروز سردار مجوسی ابومسلم خراسانی که در یکی از قراء نیشابور به نام آهن سکونت داشت، به خونخواهی ابومسلم بر منصور خلیفه عباسی خروج کرد. پس از تصرف قزوین و نیشابور و قومس در ری بر خزائن ابومسلم نیز دست یافت و تصمیم خود مبنی بر اینکه به سوی ایالات عرب نشین حجاز پیش برود و خلیفه را براندازد و خانه کعبه را منهدم سازد، اعلام داشت.

براساس روایتی که صحیحتر به نظر می رسد، سنباد یکی از توانگران نیشابور بود که چون اعراب خراسان پسرش را کشته بودند به سیاه جامگان پیوست. هنگام آشوب خراسان بر ضدامویان، مردم نیشابور را به شورش برانگیخت و آنان را تشویق کرد که اشراف عرب را بکشند و خود جامه سیاه پوشیدند و با رسانیدن تدارکات به سیاه جامگان، آنها را یاری داد. این کار توجه ابومسلم را جلب کرد و او را بر آن داشت که با سنباد طرح دوستی افکند، بدین ترتیب رابطه مستحکم و استوار میان آنان برقرار گردید. از این رو شگفت نیست که پس از قتل ابومسلم، وی چنان بر شور و التهابی به خونخواهی اش برخیزد ، چنانکه سوگند یاد کرد که جان و مال خود را برای خونخواهی او صرف کند. گسترش شگفت انگیز شورش سنباد هم خلیفه عباسی را غافلگیر ساخت و همه مسلمانان بومی را به سرکردگی عاملان دستبی و قومس با مقابله با سنباد برخاستند، سرکوب کرد.

در این زمان منصور عباسی، جمهور بن المرار العجلی را با سپاهی از مردم خوزستان و فارس و عشایر عجلی به مقابله با سنباد فرستاد و سپاه در محلی به نام جرجنبان درهم آویختند و جنگی هولناک درانداختند؛ نبرد 4 روز به طول انجامید تا آنکه سپاه سنباد شکست خورد. دوره خروج سنباد تا وقتی که کشته شد 70 روز طول کشید.

قیام خونین سنباد هرچند به زودی فرونشست لیکن پیروانش پس از وی به فعالیت مخفیانه خود ادامه دادند. اگرچه برخی قیام وی را جهت گرفتن انتقام خون ابومسلم از خلیفه دانستند، باز آن است که هدف واقعی سنباد در این قیام، کوتاه کردن دست زمامداران عرب از سرزمین ایران بوده است.

قیام استادسیس

استادسيس يکي از مخالفين سلطه عرب در ايران بود. استادسيس به سال 150 هجری در خراسان به نام ابومسلم قيام کرد و در مدتي اندک، چنانکه طبري و ابن اثير روايت کرده اند، 300 هزار مرد بدو گرد آمدند. از نسب استادسيس در منابع موجوده چيزي به دست نمي آيد اما ابن اثير در کامل التواريخ مي نويسد: «گفته اند که او جد مادري مامون و پدر مراجل مادر مامون است و پسرش غالب خال مامون همان است که مامون به همدستي وي فضل بن سهل ذوالرياستين را کشت». مراجل مادر مامون را مورخان از بادغيس دانسته اند که استاسيس نيز گويا از آنجا برخاسته است؛ اما در صورتي که به تصريح ابن اثير، ولادت مامون در نيمه ربيع الاول سنه 170 هجری يعني 20 سال پس از قيام استادسيس اتفاق افتاده، مشکل است بتوان به صحت اين خبر اعتماد کرد. شايد اين نسبت را بعدها جعل کرده اند تا نسب مامون را از طرف مادر به بزرگان و روحانيان ايراني بپيوندند. از زندگي او نيز قبل از سال 150 که آغاز خروج اوست، چيزي معلوم نيست و فقط از فحواي قول سيوطي در تاريخ الخلفاء چنين برمي آيد که وي در خراسان امارت داشته و ظاهراً از حکمداران و فرمانروايان محتشم و بانفوذان سامان به شمار مي رفته است و جالبتر اینکه استادسیس ادعای پیامبری نیز داشت.

قیام المقنع یا سپیدپوشان

پس از کشتن "ابومسلم" همچون جنبش ­های پرجوش  و خروش، «خیزش المقنع» در ماوراءالنهر بود. مقنع از مردم مرو بود و نام سرشتی وی "حکیم‌ بن هاشم" بود؛ او از برای کوربودن یک چشمش از روبند بهره می برد و به این انگیزه او را «مقنع» می­ خواندند. او در زیرکی و هوش و خردمندی میان مردم زمان خویش سرشناس بود و در آموزش دانش‌های متداول‌ آن زمان بسیار کوشید و نسک‌های فراوانی را خواند و در افسون و نیرنگ و تردستی دست توانایی داشت.

او در آغاز کار نزد "ابومسلم خراسانی" رفت و به فراخوان عباسی پیوست و از دسته یاران و سرهنگان ابومسلم شد. چندگاهی نیز دبیر "عبدالجبار"، جانشین ابومسلم بود.

مقنع در کنار ابومسلم نقشی پرکار و کارا در فراخوان عباسی داشت اما‌ پس از کشتن ابومسلم که نامردی آشکار در حق یاران جنبش بود، به سختی از عباسیان رویگردان شد و پس از ابومسلم خواستار الوهیت گردید و این ادعا را تنها به ویژگان و یاران خود هویدا می‌کرد. او به تناسخ باور داشت و می­ گفت که فروهر خدا در ابومسلم آشکار شده و فروهر ابومسلم در تن او حلول کرده است.

نخستین گام از کوشش  ضددینی او هنگامی پدیدار شد که پس از کشتن ابومسلم ادعای پیامبری کرد.

سپاهیان مقنع یا «سپیدجامگان» هر کجا که دیده می‌شدند، دشمنانشان پا به فرار می‌گذاشتند و سپاهیان عرب از دست آنان آرامش نداشتند. "مهدی" خلیفه عباسی، شورش مقنع را برای خلافت خود بسیار مضر می‌دانست و تمامی کوشش خود را به کار بست تا قیام وی را سرکوب کند. مهدی پیشرفت نهضت مقنع را برای اسلام به عنوان خطری بزرگ می‌دانست، چون خبر آورده بودند که مردم بخارا، سغد، نخشب و کش از اسلام رویگردان شده و به آئین مقنع روی آورده‌اند، خلیفه عباسی به "حمید بن قحطبه" دستور داد تا به جنگ مقنع برود و برای این کار شماری از سپاهیان خراسان را در اختیار او  قرار داد؛ لیکن مقنع به سرعت از «جیحون» گذشت و در قلعه­ ای به نام «سیام» که در نزدیکی شهر «کش» بنا شده بود، اقامت گزید و چند بار سپاهیانی را که از طرف مهدی، خلیفه عباسی، به قصد سرکوبی وی اعزام شدند، شکست داد. سپاه مقنع آنقدر کوچک نبود که گروهی از سپاهیان خراسان بتوانند آن را دفع کنند. به این منظور مهدی خلیفه عباسی خود شخصا به «نیشابور» آمد.

جالب این است که مقنع دعوی خدایی داشت و سرانجام چون خود را تنها یافت و احساس کرد که ممکن است اسیر دشمن شود، به روایتی خود را در تنور و یا در خم تیزاب انداخت، این موضوع را نیز اعجاز او شمردند و مدعی شدند که مقنع در میان شعله‌های آتش ناپدید شده و روزی دوباره باز خواهد گشت.

قیام بابک

سنباد آهنگ ویرانی کعبه، استادسیس ادعای پیامبری والمقنع دعوی خدایی داشت. از نظر اجتماعی - سیاسی نیز این قیامها جریانی یکدست و با هدف و مرامی واحد نبودند. بیشتر آنها دارای مقاصد جاه طلبانه و در پی کسب امتیازات طبقاتی و مالی بودند و تنها قیام بابک دارای گرایشهای مزذکی و اشتراکی به منظور برقراری برابری و مساوات، در واکنش نسبت به اوضاع اجتماعی و اقتصادی حاکم بود. قیام بابک توانست پیروان بسیاری را به دور خود جمع کند و 22 سال خلافت بغداد را در معرض خطر جدی قرار دهد ولی قیام او نیز با افراط در نظر و عمل و کشتار مسلمانان بی گناه نتوانست به یک حرکت فراگیر و دامنه دار تبدیل شود. مازیار و افشین هم که خود از سرکوب کنندگان بابک بودند، از اشراف و سرکردگان نظامی بودند که از طرف خلیفه به مقاماتی هم رسیده بودند.

درباره اصل و نسب او روایت قابل اعتمادی در دست نیست. بابک، اندک زمانی پس از وصول به جانشینی جاویدان و ریاست خرّمیان، بر ضدّخلافت عبّاسی شورید و بر قسمت مهمّی از آذربایجان شمالی و شرقی چیره شد. به گفته ابن ندیم، خرّمیان اهل قتل و جنگ و غصب اموال نبوده اند.

مقدسی می نویسد که خرّمیان اصحاب ادیان دیگر را مُصیب می‌دانستند و از ریختن خون پرهیز داشتند مگر به هنگامی که عَلَم خلاف برافرازند. چون خبر شورش بابک به گوش مأمون رسید، «یحیی بن مُعاذ بن مسلم» از موالی «بنی ذُهْل» (از شاخه های قبیله بنی شیبان) را مأمور ارمنستان و آذربایجان و سرکوب بابک کرد. بنا به گفته یعقوبی، یحیی بن معاذ با بابک چندین جنگ کرد که در آنها هیچ‌یک از دو طرف به پیروزی دست نیافتند.

پس از آن مأمون «عیسی بن محمد بن ابی خالد» را مأمور جنگ با بابک کرد و او با سپاهیان معروف به «حَرْبیّه» عازم جنگ شد امّا شکست خورد و ناگزیر به ارمنستان بازگشت.

شکست عیسی از بابک به قول طبری  در ۲۰۶ بوده است.

چون کار بابک بالا گرفت مأمون «زُرَیْق بن علیّ بن صدقة الاْزدی» را به جنگ او فرستاد ولی او نیز کاری از پیش نبرد و مأمون «محمد بن حُمَیْد طوسی» را مأمور دفع غائله کرد. محمد بن حمید سردار بزرگ و مشهوری بود و شعرای نامدار مانند «بُحْتری» و «ابوتمام طائی» او را مدح کرده اند. محمد در آغاز به پیروزی‌هایی دست یافت ولی در راهی سخت و باریک به او حمله شد و به قتل رسید. به گفته طبری این واقعه روز شنبه ۲۵ ربیع الاول ۲۱۴ در «هشتاد سر» اتفاق افتاد.

مأمون پس از آن «عبد اللّه بن طاهر» را مأمور جبال و آذربایجان و ارمنستان کرد. عبداللّه بن طاهر تا دینور رفت و از آنجا به فرماندهانی که با «محمد بن حمید» بودند، دستور داد تا در مواضع خود بمانند. در این میان «طلحة بن طاهر» که حاکم خراسان بود، درگذشت و مأمون «عبداللّه بن طاهر» را به جای او مأمور خراسان کرد و عبداللّه به خراسان رفت.

به گفته طبری [۲۰] مأمون او را میان جنگ با بابک و رفتن به خراسان مخیّر ساخت و او حکومت خراسان را برگزید. آنگاه مأمون «علی بن هشام» را مأمور آذربایجان و جنگ با بابک کرد. رفتار علیّ بن هشام مقبول امرای آذربایجان نیفتاد و مأمون او را احضار کرد وبه قتلش فرمان داد. به گفته طبری [۲۱] علی بن هشام قصد داشته است که نزد بابک برود.

گرفتاری های مأمون در ۲۱۶ و ۲۱۷ و ۲۱۸ در جنگ با روم شرقی و مرگ او در ۲۱۸ موجب شد که خرّمیان در قسمت های دیگر ایران یعنی در «اصفهان» و «ری» و «ماسبذان» و «مهرجان کذک» (لرستان) سر برآوردند و شاید این امر به تشویق و تحریک بابک بوده است.

شورش خرّمیان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که میان ایشان و سردار معتصم به نام «اسحاق بن ابراهیم بن مُصْعَب» درگرفت، به شکست خرّمیان و کشتار عظیم ایشان منجر شد. شورش خرّمیان در اصفهان و همدان و لرستان و قدرت روزافزون بابک در آذربایجان موجب شد که معتصم برخلاف مأمون، خطر بابک را بسیار جدّی تلقی کند. به همین دلیل معتصم همه همّ و نیروهای خود را صرف برانداختن بابک کرد.

برای این کار یکی از سرداران بزرگ خود به نام «خیذر بن کاووس» معروف به «افشین» را که از بزرگ زادگان «فرغانه» بود، برگزید و سردار بزرگ دیگری به نام «ابوسعید محمد بن یوسف طائی ثَغْری» را همراه او ساخت. معتصم دستور داد تا افشین باروها و دژهایی را که بابک میان زنجان و اردبیل خراب کرده بود، مرمت کند و در مواضع مناسب لشگرگاه‌هایی برای حفظ راه‌ها و تأمین وصول قوای کمکی و ارسال خواربار و تجهیزات از بغداد به اردبیل مستقر سازد.

بابک با یکی دو تن از همراهانِ خود، خسته و گرسنه به ارمنستان رسید. در آنجا به تفصیلی که در طبری آمده است، «سَهْل بن سُنْباطِ ارمنی» از مالکان و امرای آن سامان، او را به بهانه پذیرایی به قصر خود دعوت کرد و بعد او را گرفت و تسلیم افشین کرد. افشین در برابر این خدمت 100 هزار درهم به پسر او و 1 میلیون درهم برای خود او از معتصم گرفت و کمربندی گوهرنشان و تاجی که علامت «بطریقان» بود، به او داد و سهل بدین ترتیب به مقام بطریقی ارتقا یافت.

برادر بابک به نام عبداللّه نیز که هنگام فرار بابک همراه او بود، به یکی از بزرگان ارمنی به نام «عیسی بن یوسف» خواهر زاده «اصطفانوس» (استپان) پادشاه «بَیْلَقان» پناه برد و او هم عبداللّه را گرفت و تسلیم افشین کرد.

اما چیزی که در آخر اثبات می شود این است که نمی توان تمام این قیامها را به طور یکسان، قیامهای ملی و مردمی دانست. بولت، مولف کتاب گرایش به اسلام در قرون میانه، ویژگی مشترک این قیامها را چنین می شمارد:
1- نام ابومسلم محوری بود که همه به دور آن تجمع می کردند.
2- ضمن آنکه مسلمان نبودند، پیوندی با آئین زرتشت، به عنوان یک دین رسمی نداشتند.
3- همگی مجموعه ای از نامها و لقبها رابه کار می بردند؛ مانند مزدکی، خرمدینی و خرمی.
4- به مرور به مناطقی هرچه دورتر از مراکز دولت و قدرت اسلام عقب می نشستند.

اما تمام افتخارمان این است که اسلام دین ماست و ما مسلمانیم و باید به مسلمان بودن خود ببالیم. در پایان برای تبرک و تنبه، حدیثی از امام رضا(ع) نقل می کنم و درک و عظمت آن را در شناخت جایگاه امامت که بعدا به خلافت و سلطنت تغییر یافت، به خوانندگان گرامی و بیداردل وامی گذارم: "به درستی که امامت مقام انبیا و میراث اوصیاست. همانا امامت، جانشینی خدا و پیامبر خداست".

منابع:
حسن حسن ابراهیم؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ ص307
عبدالرحمن ابن خلدون؛ مقدمه ابن خلدون؛ ص291 و387-400
ابوالاعلی مودودی؛ خلافت وملوکیت؛ ص187-209
آدام متز؛ تمدن اسلامی درقرن چهارم هجری؛ ج1، ص108
عبدالحسین زرین کوب؛ تاریخ ایران بعدازاسلام؛ ص405
خواجه نظام الملک؛ سیرالملوک؛ ص258 و313-319
احمد ابن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ ج2، ص386 و565
محمدبن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج2، ص395 و1093
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی؛ مروج الذهب؛ ج2، ص297و298
ابن اثیر؛ الکامل،ج9، ص117 و293
عزیزالله بیات؛ تاریخ ایران ازظهور اسلام تادیالمه؛ ص68
ابن اثیر؛ الکامل؛ ج6، ص219
ابوبکرمحمدبن جعفرنرشخی؛ تاریخ بخارا؛ ص77
ابن اثیر؛ الکامل؛ ج8، ص3550
ابن خلدون؛ تاریخ ابن خلدون؛ ج2، ص323
محمدبن علی طباطبا؛ تاریخ فخری؛ ص244
مطهربن طاهرمقدسی؛ کتاب البدء والتاریخ
محمدبن جریرطبری؛ تاریخ الرسل والملوک؛ ج1، ص1232 و1045-1107
سیداحمدموثقی؛ جنبشهای اسلامی معاصر، صص18-40
ریچارد بولت؛ گروش به اسلام درقرون میانه؛ ص46و47
ابومحمدحسن حرانی؛ تحف العقول؛ ص438



* محمد برم
دانشجوی علوم سیاسی

نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
بهمن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۱۸ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۰
0
0
جناب استادبرم ممنون از یادداشت ارزنده تان
مطالبی جالب دراین یادداشت گنجانده بودید ولی ای کاش به قیام های دینی علیه بنی عباس نیز اشاره می کردید.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: