به‌روز شده در: ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۹
گفت‌وگو
آیت الله العظمی علوی گرگانی: نسبت به مسایل فرهنگی اخیر نگرانیم
دیدار شورای سردبیری "خیبرآنلاین" با یک مرجع تقلید
صرف نشستن افراد در کنار رهبری، معیار انتخاب نیست
گفت‌وگوی خواندنی "خیبرآنلاین" با علی‌اصغر زارعی
ناگفته‌هایی از نحوه ورود آیت‌الله مهدوی‌کنی به خبرگان
گفت‌وگوی‌ "خیبرآنلاین" با حجت‌الاسلام میرلوحی(2)
چه کسانی آیت‌الله مهدوی‌کنی را بایکوت خبری کردند؟
گفت‌وگوی‌ "خیبرآنلاین" با حجت‌الاسلام میرلوحی(1)
موضوعات شورا جهت رفع تکلیف مطرح می‎شود
عضو شورایعالی فضای مجازی در گفت‌وگو با "خیبرآنلاین"
آشنایی با یک خواننده جوان جبهه انقلاب
گفتگوی اختصاصی "خیبرآنلاین" با سید مهدی ضامنی
تاثیر دودهه زندگی در آمریکا بر ذهن ظریف
گفتگوی اختصاصی "خیبرآنلاین" با محمدصادق کوشکی(2)
سیاستمدار در تراز انقلاب‌ اسلامی نداریم
گفتگوی اختصاصی "خیبرآنلاین" با محمدصادق‌ کوشکی(1)
استراتژی حزب‌الله برای 4 سال پیش رو
گفت‌وگوی خواندنی "خیبرآنلاین" با حسین الله‌کرم
بزرگترین اشتباه سیاسی‌ عمرم رای به خاتمی بود
گفت‌وگوی "خیبرآنلاین" با مهدی کوچک‌زاده (2)
"خیبرآنلاین" -

می خوام برات یه قصه ای بخونم
یه قصه ی پرغصه ای بخونم

بود توی یک ده قشنگ و زیبا
دخترکی ساده و سر بر هوا

دختر ما عاشق کدخدا شد
یه دل نه، صد دل ز خودش رها شد

کدخدا بود یه پیرمرد فرتوت
می خورد زمین هرکی اونو میکرد فوت

طاس و سیاه و چشماشم قلمبه
خوراکشم گوشت و پیاز و دنبه

دندونای زرد و قد خمیده
یه پای لنگ و بینی بریده

صداش بلند و نخراشیده بود
کسی بجز فحش ازو نشنیده بود

خلاصه همون دیو سیاه و زشته
کنار کدخدا می شد فرشته

بابای دختره میگفت می دونم
عاشق بد کسی شدی به جونم

این کدخدا نیست آدم زندگی
تو رو فقط می خواد واسه ی بردگی

بیا پایین تو از این خر شیطون
خودت رو آخر می کنی تو زندون

یادت میاد که نوکرش قدیما
دوسال میداد قر و قمیش و ادا

آخرشم گولت زدن چه ساده
فرستادن خونه ی بابات پیاده

حالا شدی عاشق اربابشون
شاید بده بهت یه تکه ای نون

دخترک ساده ی قصه ی ما
کور شده بود از عشق اون کدخدا

می گفت بابا فرق می کنه این با اون
این اربابه، با ادب و خوش زبون

اینور و اونور نمیره با الاغ
با بنز میره و تو خونشون چلچراغ

اگه بشم زنش بهم پول میده
چراغ جادو با دوتا غول میده

باباهه گفت: برو ولی می دونم
یه روز میگی به لب رسیده جونم

سنگ زمونه می خوره تو سرت
میفتی رو زمین ز روی خرت

دختره با خنده و با خوشحالی
بار خرش کرد دو سه تایی قالی

تا ببره پیشکش اون کدخدا
شاید قبول کنه بشه جون‌فدا

انگاری رفته بوده خواستگاری
کادو به دستش بده یادگاری

اومد دم در خونه ی کدخدا
در زد و داد زد درو وا کن بابا

دختره هی می گفت درو باز کنین
من اومدم تا عشقو آغاز کنین

چند ساعتی کسی در و وا نکرد
توجهی به دختر ما نکرد

با التماس و ضجه ی دختره
یک سری اومد بیرون از پنجره

کدخدا بود با کلی ناز و عشوه
با گوشه ی چشمی پر از کرشمه

اگه می خوای بیای تو خونه ی من
باید بشی تموم دیوونه ی من

انار و نارنگی و آلو دارم
دو سه تایی شرط کوچولو دارم

دختره گفت به جون مشتی بابا
دوست دارم و عاشقتم یه دنیا

هرچی بگی رو تخم هر دو چشمام
جور می کنم برات ز جیب بابام

کدخدا با خنده ای زشت و کریه
گفت با نگاه عاقل اندر سفیه

بشنو تو شرط اول ای گل من
تا که بیای تو ساحل دل من

بیار برام از خونتون یک کلید
تا نوکرم بگه با ما همدلید

چون گاهی وقتا می کنم من هوس
بیام ببینم چی دارین تو قفس

بابات داره یک دونه ای آسیاب
می چرخه و می چرخه با زور آب

فقط باید آسیاب من باشه
آسیاب بابات اینجا نباشه

تیشه رو بردار و برو خراب کن
گندمای بابات رو هم تو آب کن

بیار برام طلای هیجده عیار
چه بهتره که باشه بیست و چهار

دختره اومدش به سوی خونه
شده با عشق کدخدا دیوونه

گفت: باباجون فقط و فقط کدخدا
شرطاشو اجرا کن بابا تورو خدا

اگه نشه من می کنم خودکشی
پس بده گندماتو با دلخوشی

گندم نباشه آسیاب اضافی
نون داریم اینجا ما به قدر کافی

پس بیا با کلنگ و بیل و تیشه
در بیاریم قلبش از تو ریشه

اگه یه وقت خالی بشه سفره مون
کدخدا قول داده بده به ما نون

خلاصه دختره با لج و لجبازی
شد آخرش با کدخدا همبازی

شرطای کدخدا همه اجرا شد
طلاهاشم به کدخدا اهدا شد

کدخدا گفت حالا بیا به خونم
شدی تو عشقم، راست میگم به جونم

دختره رفت به خونه کدخدا
دائم به جون هم می گشتن فدا

دوتایی حرفای نگفته داشتن
تو بالکن و حیاط و باغ و گلشن

بعد یه چند ماهی و محرمانه
با کلی ام پرانتز و گمانه

دختره اومد تو بغل یه نوزاد
هیچیش نبود شبیه آدمیزاد

زشت و ضعیف و فلج و نیمه جون
کور و کر و لال و شَل و قند خون

دختره اما عاشق بچه بود
توی نگاه مادرش غنچه بود

می گفت چقدر خوشگله و خوش زبون
یه تکه ای آفتاب و رنگین کمون

دست و پاهاش بلوری و سفیده
هیچکی به خوشگلی اون ندیده

هرکی بوده کور و حسود و بزدل
نفهم و بیسواد و مرد جاهل

ندیده زیبایی نوزاد من
فقط به فکر انتقاد خفن

نام اونو من میذارم "سرانجام"
اسم قشنگیه به جون بابام

تازه می خوام بیارمش با قطار
سرانجام یک و دو و سه و چار

سینِش ز سستی و یا از سادگیست
"ر" میشه راز و حرف ناگفتنیست

الف از آزگار و نون از نحیف
هیکل بچه جا شده توی قیف

جیمش ز جامع و الف از اقدام
میم باشه مشترک فقط یک کلام

دختر قصه متوهم شده
غیرت و فکرش همگی گم شده

شما بگین آخر قصه چیه
سنگ زمونه توی فرق کیه

دختره آیا میگیره عبرتی؟
یانه بازم تو خوابه و غفلتی

آیا بازم دوباره از یک سوراخ
دختره شد گَزیده با داد و آخ؟

آیا میشه که حداقل یه بار
با فکر و اندیشه بره سر کار؟

شاید شما بگین که این محاله
تدبیر و فکر دختره خیاله

ولی امید داریم که یک روزی هست
دختره ما درس میگیره از شکست

* شاعر: مهدی آقایی پور
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
جلال
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۹
0
1
بسیار عالی بود. متشکرم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۲/۳۱
0
0
وصف الحال (...) بود
مدیر پایگاه قسمت نقطه چین داخل پرانتز به جهت داشتن بار حقوقی ویرایش شد
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: