آیا استراتژیستهای فرهنگی ما برای خلاقیت فکری کردهاند؟ آیا اصلاً استراتژیست فرهنگی داریم؟ و اگر روزی نویسندگان و گویندگان حوزوی و دانشگاهی و آشپزهای فرهنگی ما با هر زبان و لحن، برای نشستی یا جمعی، غذایی فرهنگی پختند که همخوانی با طبع و طبعیت جامعه آنها نداشت، چه خواهند کرد؟!
"خیبرآنلاین" - محمد ادریسی * / زندگی در حاشیه زندگی، دشوار است. ما در زمانه شورش «منها» علیه «ارزشها» نیستیم بلکه در روزگار نبردِ ایدهها و عقیدهها و ارادهها و خلاقیتها قرار داریم و ما موجودهای فرهنگی هستیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم، در ساختنِ خردهفرهنگها سهمی داریم و در زمان و زمين معين بر یکدیگر تأثير و تأثر داریم.
فرهنگ ما فرهنگی وارداتی نیست، این فرهنگ نه ترجمهشده است، نه ساختگی است و نه بستهبندی و کنسرو شده، بلکه فرهنگی است که متکی به اولین تکلیفی است که به رسول الله(ص) نازل شد که «خواندن» بود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» بخوان به نام خدای خلاقیت،که چه بشود؟انسانساز شود.
با تأمل و نگاه به جهان، در می یابیم که در این خلاقیت هیچ محدودیتی وجود ندارد، بنابراین افق آن باز است؛ و این فرهنگ ملی، دینی ماست که یا محسوس و یا نمادین است که گاهی ثابت است و گاه متحول و سیال و اوقاتی فردی است و اوقاتی نیز جمعی و زمانی ذهنی و زمانی دیگر عینی میشود که یا خاص است و یا عام و عمومی که حرفهای قابلتأمل برای همه جوامع متمدن بشری دارد.
مثلاً میگوید بهداشت عمومی حق طبیعی بشر است، چه ویروسهای منحوس باشند و چه نباشند.
این فرهنگ ماست که مثلاً میگوید: زن با مرد زیباست و مرد با زن کامل.
و این فرهنگ ماست که مثلاً میگوید: چموش و نافرمانبربودن و رها و بیقاعده شدن بیمعناست.
اینیک وظیفه است که فرهنگهای غلط را بشکنیم و فرهنگهای طلایی و خوب را تقویت کنیم و هرکس که در راه فرهنگ ما خار و خاشاک بریزد، پشیمان میشود زیرا که مجبور خواهد شد همین راهی که در آن خار و خاشاک ریخته، را پابرهنه بیاید.
نفرتمندان در فرهنگ ما چه کسانی هستند؟! آنها فرقهای هستند که از قحطی فکری رنج میبرند که با یک وضعیت وابستگی ذهنی روبرو هستند و فرهنگ خود را فقط از طریق لنزها و عدسیهای اروپای غربی میبینند و می گیرند و اشتهای ضعیف برای تحقیق و تحلیل و تفسیر دارند و همین امر منجر به انباشت مشکلاتشان شده است.
گرچه شناخت فرهنگها پيچيده است اما ناگفته نماند که اگر بخواهیم این نفرتمندان را بیشتر بشناسیم و بفهمیم باید این را بدانیم که:
اولاً لازم است کفشهای آنها را بپوشیم و چند صباحی با آنها رفتوآمد کنیم تا آنان را بشناسیم و بعد نظر بدهیم؛
ثانیاً چهبسا نظر ما درباره آنها اشتباه باشد و ممکن است نظرشان صحیح باشد و نیز ممکن است اشتباه باشد؛
ثالثاً اگر فهمیدیم در جامعهای که در آن قرار داریم، فرهنگ غلطی آرامآرام دارد رواج پیدا میکند، آن را بعد از شناختن نقد کنیم تا تغییرش دهیم.
سعی کنیم که فرهنگهای بد را زير سؤال ببريم نه فرهنگ شدن را و یا فرهنگ بودن آن را؛ یعنی مثلاً به جای کتاب آتش زدنها و جنجال و هیاهوهای بیثمر، بیایم بر آن فرهنگ غلط ازنظر ما بهاصطلاح ردیه و نقد بنویسم.
خلاف نه، اما اختلاف آری و اختلافها عادی است اما خلافها غیرعادی شود و اگر فرهنگ پژوهی کنیم، به یک نکته جالب میرسیم و آن این است که عقل فرهنگ عمومی مردم ما نسبت به گذشتههای نهچندان دور، بسیار بالا آمده است و این فهم جامعهای که بالا آمده را میتوان بهراحتی اداره و حتی کنترل کرد؛ به این دلیل واضح که در چنین جامعهای که عقل فرهنگ عمومی بالایی دارد، اگر هم بر فرض کسی و یا گروهی چه سیاسی باشد چه اجتماعی و اقتصادی، بخواهد برخلاف مصالح عمومی اقدامی کند، خیلی زود توسط مردم با فهم بالا توجیه یا تنبیه و توبیخ میشود.
فرهنگی که هویت خود را تقدیس یا حفظ نمیکند، یک فرهنگ نیست و روشنفکری که خود را وقف خدمت به دین، کشور و سنتهای حسنه نکند، هیچ فرهنگی ندارد.
آیا فرهنگی سراغ دارید که تحت سیطره یا نفوذ فرهنگهای دیگر نباشد؟!
آشپزخانه تروریسم فرهنگی برای ما این نگرش را دارند که میگوید برای از بین بردن فرهنگ آنها 3 راه بیشتر نداریم: تهدید برای وابستگی / انحلال و استحاله فرهنگ ما در جوامع آنها / کشتن و از بین بردن.
برای پیادهسازی این 3، چند روش دارند که یا باید متوسل بهزور شوند که نمی توانند و یا از قدرت نرم استفاده کنند که مشغول آن هستند و یا از تحریم ها بهره ببرند و اگر پاسخی از اولی دریافت نکردند سراغ دومی و سومی خواهند رفت.
کسی که دشمن را میشناسد و خود را میشناسد، عمر فرهنگ خود را تمدید میکند و پای 100 درگیری هم که شده، می ایستد و میجنگد و کسی که دشمن را نمیشناسد اما خودش را میشناسد، ممکن است گاهی اوقات پیروز شود و یا گاهی نیز ببازد.
بنابراین بیاییم بر این 2 مهم با هم و در کنارهم متفق باشیم:
اول: در برابر محرومیتها مقاومت کنیم و آن را تبدیل به یک فرهنگ عمومی کنیم
دوم: باور داشته باشم اختلاف آری اما خلاف نه.
اما سؤالی که پیش میآید، این است که آیا رهایی از بردهداری فرهنگی و فکری غیرممکن است؟ ممکن است از نظر عقلانی غیرممکن نباشد و در حقیقت، نفرتمندان و برده نمیتواند آزاد شود، مگر اینکه اطمینان داشته باشد که شرط بردهداری و نفرتمندشدن طبیعی نیست.
فرهنگ اینگونه تعریف میشود که یک سیستم یکپارچه از اعتقاد، اخلاق، شریعت، دانش، آدابورسوم و سنتهایی است که شخص و جامعه به دست میآورد.
نمیخواهیم کلیات بگوییم و بیتوجه به جزئیات شویم و اینکه توجه به اصول کنیم و از فروع صرفنظر بشود و به معرفی مقاصد بپردازیم بدون در نظر گرفتن وسایل رسیدن به آن مقاصد، اما سؤالی که مطرح میشود این است که کدام محصول فرهنگی ما در سراسر جهان رواج پیداکرده است؟ درحالیکه میبینیم بعضی از محصولات فرهنگی مثلاً چینیها یا آمریکاییها و... در سراسر جهان رواج دارد.
البته در زمینه ریز محصولات فرهنگی که یکی از آنها مثلاً فیلمها هستند، منکر این نمیشویم که فیلمهای خوبی تولیدشده که از خاطرم نمیرود، در سفر به یکی از کشورهای همسایه عربی که عکسهای مختار با کارگردانی داود میرباقری با نقش اصلی فریبزعرب نیا را میدیدیم و بعضی از مردم در همان کشور عربی به ما می گفتند که فلان قسمت و صحنه سریال را دیدهای؟! ما باید مثل او و آنها باشیم و اختلاف نداشته باشیم.
به هر حال خیلی کم است و فیلم یوسف پیامبر به کارگردانی فرجالله سلحشور با نقش اصلی مصطفی زمانی را میدیدیم و بهزودی نیز امیدواریم که در سراسر جهان عکسهای فیلم و سریال سلمان فارسی و فیلم موسی پیامبر هم پخش شود.
خلاصه اینکه، جالب است که اگر فرهنگی را هم گرفتیم، آن را محلی و ملی کردیم و آن را از ریشههای بیگانه قطع کردیم و در متن جامعه خود تطبیق کردیم و آثار مثبت آن را گرفته و مابقی را دور ریختیم یا بهبود بخشیدیم.
آیا استراتژیست های فرهنگی ما برای خلاقیت فکری کردهاند؟ آیا اصلاً استراتژیست فرهنگی داریم؟ و اگر روزی نویسندگان و گویندگان حوزوی و دانشگاهی و آشپزهای فرهنگی ما با هر زبان و لحن، برای نشستی یا جمعی، غذایی فرهنگی پختند که همخوانی با طبع و طبعیت جامعه آنها نداشت، چه خواهند کرد؟! اگر سخنی گفته شد که جامعه و مردم عمل کنند اما شنیده نشد و عملی در آن جامعه و مردم دیده نشد، چه میخواهند کنند؟
اگر محصول فرهنگی تولید شد اما هیچ خریداری برای آن محصول پیدا نشد، چه کنیم؟ پس به نظر میآید باید فکری شود که محصولی را تولید کنیم که متناسب با حال و روز جامعه باشد؛ چون کالای فقیری که در جوامع عرضه میشود، نباید توسط جامعه رد شود؛ لذا لازم است از هر نظر هم عمیق باشد و هم غنی و هم قوی باشد.
* حجت الاسلام محمد ادریسی
محقق و نویسنده
دنیای شیطانی با چنان سرعتی با ابزارهای جدید و با چماق توسعه و تکنولوژی و پیشرفت در حال نابودی ما است که فرصت نفس کشیدن را هم نداریم. تا آمدیم فرهن ویدئو را یاد بگیریم ماهواره آمد. هنوز در کار ماهواره مانده بودیم اینترنت آمد. تا رفتیم اینترنت را مدون کنیم شبکه های مجازی و هوشمند آمد و همه قدم به قدم مرزهای حیا و عفت را هوشمندانه فروریخت.
ما هم جرات نکردیم بگوییم پایان در مقابل تکنولوژی ایستاد. این تکنولوژی یک ابزار نیست بلکه یک ارباب است و ایستادن در مقابل آن اصلا عار و ننگ نیست. اما جرات نگردیم. چون انگ تحجر می خوریم. پس خودمان را کماکان با عبارت موهوم و بی معنی فرهنگسازی سرگرم کردیم.
فرهنگسازی حرف مفت است.
شما خیال کرده اید (...)
دو نسل دهه شصت و هفتاد عادت کرد فیلم و سریالهایی را ببند که سانسور شده بود
و این ذهنیت برایش شکل گرفت که می شود زن و دختر بی حجاب در جامعه باشند
و با مردان بگویند و بخندند و هیچ اتفاقی هم نیفتد! حال آنکه خود غربیها واقع نگر
هستند و ابایی ندارند که در همان فیلمها و کارتونها نشان دهند نتیجه چنین وضعیتی
چیست و جه صحنه هایی پیش می آید! مثلا چه می دانستیم که عموی سوباسا که اینقدر
راحت به خانه آنها رفت و آمد دارد درواقع دوست پسر مادرش است! یا حالا می
فهمیم در ارتش سری آن خواهر صاحب رستوران در واقع همسرش بود که مورد
خیانت دایمی او قرار داشت و آن همسر او در واقع چه بود و....
و...و صد البته که بسیاری از این رفتارها در جوامع غربی پذیرفته شده و دیگر کسی
درباره اش حساسیت ندارد!
به این ترتیب به صورتی مرموز و سازماندهی شده قبح هایی بزرگ شکست و
عادی شد. بعد که عادی شد خود به خود تبعات آن هم پیش آمد و پذیرفته شد و..