"خیبرآنلاین" - «فاطمه آناستازیا یِژووا» 2 اسم دارد. «آناستازیا» را پدر و مادر ارتدوکساش برای او انتخاب کردند و «فاطمه» را خودش به آن اضافه کرده است. مخالف حذف نام قدیمیاش است.
به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی
"خیبرآنلاین"، «فاطمهآناستازیا» اهل مسکو است و چند باری بعد از مسلمان شدن به ایران آمده است. به حرم امام رضا(ع) رفته و در اینجا عکسهای زیادی دارد. به لبنان هم رفته و طرفدار 2 آتشه حزب الله لبنان هم هست.
روایت زندگی فاطمه آناستازیا سرفصلهای زیادی دارد. او خود واقعیاش را پیدا کرده و توصیف این شناخت و آگاهی که برای او پیش آمده بیشتر از خود او برای جوانانی که به صرف تولد از یک پدر و مادر مسلمان، مسلمان هستند جذابیت دارد تا قدری، قدرِ مسلمانی بیشتر دانسته شود. گفتوگوی ما با این دختر مسلمان روس را در ادامه میخوانید:
* ممنون میشوم اگر بیوگرافی مختصری از خودتان بیان بفرمایید. نام سابقتان چه بود؟ کجا به دنیا آمدید؟ تا چه سطحی تحصیلات را ادامه دادید؟
فاطمه آناستازیا: من بیوگرافی مختصری میگویم چون نمیخواهم درباره خودم صحبت کنم. من نام قدیم یا جدید ندارم، یکی نامی است که مادر و پدرم به من دادند و نام دیگر نامی است که در اسلام وجود دارد، هر 2 نام را برای خود نگاه داشتم. حذف آن نوعی بیاحترامی به والدین من است. هر چند که چند سالی است مذهب متفاوتی داریم اما اسلام به من آموخته که احترام آنها را نگه دارم و من نمیخواهم حذف آن به نوعی بیاحترامی به ایشان تلقی شود. من نمیخواهم نشان دهم از نام پدری و مادری خود جدا شدهام چرا که در جامعهای که الان زندگی میکنیم نوعی توهین به بزرگان است و به آن نام افتخار میکنم. به نام اسلامی خود نیز افتخار میکنم. البته دوست دارم همکارانی که در اینجا با آنها همکاری دارم من را به نام اسلامیام بخوانند. فاطمه آناستازیا هستم و نام فامیل من یِژووا است.
* تحصیلات شما تا چه حدی است؟
فاطمه آناستازیا: من در دانشگاه دولتی مسکو درس خواندهام. در دانشکده فلسفه و در رشته فلسفه و دین درس خواندم. کار پایاننامه من درباره انقلاب اسلامی ایران بود. زمانی که درسم تمام شد مانند شما، مدرک لیسانس یا فوقلیسانس نداشتیم، مدرک تحصیلی پایان دانشگاه را دریافت کردم.
* اولین سالی که با اسلام آشنا شدید چه سالی بود و در چه جریانی با اسلام آشنا شدید؟
فاطمه آناستازیا: من در سال 1996 برای اولین بار با اسلام آشنا شدم. به دلیل مشکلاتی که با چچنها داشتیم امر دین در بین مردم رواج یافت و مردم در این خصوص صحبت میکردند. برای من جالب بود که بدانم این چه دینی است و مطالعاتم را شروع کردم. در سن 15 سالگی در سال 1999 شهادتین را گفتم و مسلمان شدم. در آن زمان همه احکام اسلامی را رعایت نمیکردم. من در آن زمان هنوز خود را به دستههای مسلمانان وابسته نمیدانستم، مسلمان بودم ولیکن خیلی مسائل را رعایت نمیکردم. از سال 2003 اسلام را بهتر درک کردم و احکام دین اسلام محمدی را رعایت می کردم. خانواده من به دلیل روشنفکربودن، مسیحی ارتودوکس معرفی میشدند اما در حقیقت دین خاصی نداشتند. یک خانواده روس روشنفکر بودیم. مادر من غسل تعمید داده شد ولیکن احکام و قوانین مسیحیت را اجرا نمیکرد.
* بیایید از همان ابتدا صحبت کنیم. در زمان قبول اسلام چطور بحث وحدانیت خدایی که دیده نمیشود را پذیرفتید؟ بعد از پذیرش اسلام به کدام مذهب گرایش پیدا کردید؟
فاطمه آناستازیا: من شیعه 12 امامی هستم. در این رابطه مطالعه داشتم. امام صادق(ع) در جواب سوالی که از ایشان شده بود مبنی بر اینکه خدا کجاست و شما او را دیدهاید، اذعان داشتند به وجودی که ندیده باشم، ایمان نخواهم داشت. خداوند در قلب من است. خداوند در همه جا همراه من است. اگر خداوند وجود نداشته باشد تمام اعمال نیک ما و عدالتی که باید از سوی ما رعایت شود بی معنا خواهد بود. از انسان چیزی باقی نخواهد ماند. وجود خداوند را حتی اگر در خانوادهای باشید که اعتقادی به الله ندارند، دیر یا زود خواهید دید. وجود، قدرت و کاری که خداوند میتواند انجام دهد، را حس میکنید و میبینید. اطراف خود را، بدن خود را ببینید به وجود خداوند ایمان خواهید آورد. خدا در همه جا حضور دارد. فقط کافی است نوع نگاه کردنمان را عوض کنیم.
* میگویید با نگاه به جهان پیرامونی خود دریافتید خالقی هست. چطور شریعت دین اسلام را پذیرفتید و حاضر شدید به دستورات دین و اینکه عاملی بیرون از خود شما برای شما تصمیم بگیرد، تن بدهید. خودبینادی و اصالت یافتن فرد -ایندیویدوآلیسم- به عنوان یک مبنای زیست اجتماعی جدید در جهان امروز فراگیر شده است و کمتر کسی، به چیزی به اسم شرع یا شریعت تن میدهد. این موضوع را چطور برای خود حل و فصل کردید؟
فاطمه آناستازیا: من باید این نکته را متذکر شوم که اسلام را با دینهای دیگر یکی نمیدانم بلکه بالاتر میدانم. امام خمینی(ره) فرمودند که اسلام هیچ شباهتی به آن چیزی که امروز به عنوان دین مسیحیت، یهودیت و یا آیین بوداییان و... در دنیا معرفی میشود، ندارد. اسلام یک سیستم جامع سیاسی، اجتماعی قوی برای اداره فرد و جامعه است. اسلام یک سیستم انقلابی و مبارزه برای پیروزی عدالت در همه زمانها است. ساختار آن، این چنین است که خداوند یکی است و قدرت مطلق است و هر کاری میتواند انجام دهد و ما تابع او هستیم و بر خداوند سجده میکنیم. معتقدم بهترین اقدام این است که از این قانون جامع که از همه نمونههای ساخته دست انسان برتر است، باید استفاده شود که در تمامی دنیا عدالت خداوندی رعایت و اجرا شود. ببینید من اساساً براساس و از زاویه یک نگاه سیاسی به اسلام وارد شدم. برای من جالب بود که گروههای سیاسی مذهبی برای آزادی خود مبارزه میکنند و سازمانهایی که علیه صهیونیسم جهانی و آمریکا و امپریالیسم آمریکایی مبارزه میکنند. به این دلیل که در سالهای 90 در کشور ما تحولاتی رخ داده است. در آن زمان تمام اقدامات دولت روسیه به نفع آمریکا و اسرائیل بود و منافع کشور روسیه برایشان مهم نبود.

من از گروههایی که با این امر مبارزه میکنند، خوشم میآید و این تنها، شامل مسلمانان نیست بلکه تمام گروهها و افرادی که با صهیونیسم و امپریالیسم مبارزه می کنند، را دوست دارم. هر انسانی که متمدن و اهل تأمل و تفکر باشد، میداند این مبارزه بدون پشتیبانی و حمایت الهی امکانپذیر نیست. مبارزات بسیاری در طول تاریخ وجود داشته، چه مبارزات مذهبی و چه مبارزات غیرمذهبی، برای عدالت بوده است. هیچگاه کار آنها موفقیتآمیز نبوده است چرا که تنها خداوند است که میداند مفهوم برابری و برادری بین انسانها دقیقاً چگونه است. خداوند بر من و اساساً همه جهان مسلط است و خیر مرا میخواهد. اسلامی که او فرستاده برنامه گستردهای در همه ابعاد دارد و اگر به طور دقیق و در حوزه امور فردی و اجتماعی و سیاسی رعایت شود میتواند بهترین دستورالعمل برای سعادت و آینده همه ما باشد. نسخه خداوند بهترین تصمیم برای من میتواند باشد و من میپذیرم که خواست او را انجام بدهم.
* چه شد که نام فاطمه را برای خود انتخاب کردید؟ با شخصیت حضرت زهرا(س) آشنایی داشتید؟ نسل پیامبر اسلام(ص) از حضرت زهرا(س) ادامه یافت در زمانی که عدهای میگفتند ایشان ابتر است.
فاطمه آناستازیا: از لحظهای که این نام را شنیدم، از طنین و انرﮊی مثبت این نام خوشم آمد. در آن زمان هنوز آشنایی با زندگی این بزرگوار نداشتم. «فاطمه» زیباترین نام برای بهترین بانوی 2 عالم است و من از انتخاب این نام برای خودم بسیار خوشحالم. زمانی که اسلام را پذیرفتم، سنی نداشتم که با دلیل و مدرک بخواهند برای من این دین را اثبات کنند، پذیرش من امری دلی و قلبی بود. بر طبق حدیثی؛ دانایی در قلبی ظهور میکند که خداوند میخواهد. این نوری بود که خداوند در قلب من روشن کرد. فقط در آن زمان ما درمی یابیم و به تحقیق و مطالعه اقدام میکنیم. ما در کشوری به دنیا آمدیم که با عشق به خانواده و کشور، زندگی را شروع میکنیم و سپس به مطالعه درباره این چیزها می پردازیم. کسی که فطرت پاک داشته باشد میتواند این را بپذیرد. البته زمانیکه این دین را پذیرفتم، قوانین و احکام اسلام را به طور ذهنی آنالیز می کردم و اسلام از نظر عقلی برای من بدون شک، عدالت محض بود.
* بعد از مسلمان شدن، مهمترین مسئلهای که یک زن مسلمان میپذیرد و درباره او برجسته میشود و به چشم میآید، تغییر نوع پوشش او و انتخاب «حجاب» است. درباره پذیرش شریعت به صورت کلی حرفهایی زدید اما تمایل دارم قدری جزئی تر درباره حجاب برایمان بگویید که چطور شد که شما این مسئله را پذیرفتید؟ برخی به عنوان مسلمان شناخته میشوند اما با حجاب سر سازگاری چندانی ندارند. حجاب به هر حال یک محور پرچالش برای زنان مسلمان در کشورهای خارجی هم شده است که مدام دربارهاش مورد بازخواست قرار میگیرند یا حتی قضاوتها درباره آنان را تغییر داده است.
فاطمه آناستازیا: من در ابتدا حجاب را رعایت نمیکردم. وقتی مسجدرفتن من شروع شد، در آنجا با کسی آشنا شدم که مرا محترمانه به این امر دعوت کرد. در آن جامعه مسجدی حجاب امری عادی بود. در این پروسه من با بزرگان و علما صحبت کردم و جلساتی داشتم و دلایل عاقلانه آنها باعث شد زمانی که حجاب را اختیار کردم، با عشق کامل باشد.

من خود را از جامعه آزاد کردم. با جامعه کاری ندارم که چه دستوری برای لباس و پوشش من میدهد. من در اینجا خودم به تولید و انتخاب نوع حجاب و پوششی که میخواهم، اقدام کردم تا به گونهای باشد که هم زیبا باشد و هم حجابم نیز رعایت شود. من در سال 2005-2004 حجاب را کامل رعایت میکردم. برای من این امر خوشایند بود. الان 11-12 سال است که حجاب دارم. این امری عادی شده است که باید حجاب داشته باشم. همانند امر بیدارشدن و دست و روی شستن که برای هر انسانی عادی شده و اگر کسی این کار را انجام ندهد، وضعیت نرمالی طی روز نخواهد داشت. حجاب برای من قسمتی از زندگیام شده است. همانند کارهای روزمرهای که هر روز انجام می دهم. خود را بدون حجاب نمی بینم و نمیتوانم تصور کنم. برای من مهم نبوده است که مردم جامعه چه فکری درباره من میکنند. البته بگویم که در این مدت، نگاه مردم جامعه به من مثبت بوده است با اینکه به گونه دیگری لباس می پوشم. جالب است بدانید در نمایشگاه بینالمللی مسکو که ایران مهمان ویژه بود، به خاطر شباهت پوششم با ایرانیها بسیاری از من درباره ایران می پرسیدند و توضیحاتم برای آنها رضایتبخش و خوشایند بود. من فکر میکنم حجاب آرامشی به همراه دارد که مردم تشنه این آرامش هستند، آن را احساس میکنند و درک میکنند و سعی میکنند از این آرامش در کنار شما استفاده کنند. هرچند این بازخوردها وجود دارد اما برایم صِرفِ نظر و خوشایندی دیگران مهم نیست. من کار خود را انجام میدهم. آن کسی که از حجاب خوشش نمیآید، درک این مطلب مفید را ندارد. توان درک این دستور الهی را ندارد. با کسی که درک نمیکند یا نمیخواهد درک کند، مشاجرهای ندارم.
* برخی حجاب را ظاهری میبینند و از منظر ماتریالیستی به نظاره مینشینند و به همین دلیل آن را محدودکننده میبینند. کسانی مثل شما که براساس یک بینشی که برایتان شکل گرفته، به شریعت تن دادید و اجرای آن را به صلاح خود میدانید، خواست خداوند را میپذیرید و از بُعد روحانی و معنوی به ماجرای حجاب نگاه میکنید. به همین سبب شما، حجاب را وسیلهای برای مصونیت و حفاظت از لطافتهای روحانی انسان تفسیر میکنید. این نگاه برای هر کسی قابل هضم نیست. به طور مثال بسیاری از بچه مسلمانها در ایران به صرف تولد از والدین مسلمان خود مسلمان هستند و شناختی به عمق این ماجرا ندارند. شاید آگاهی هم باشد اما باوری برای عمل به آن وجود ندارد. قدری درباره باوری که در شما ایجاد شد بگویید؟
فاطمه آناستازیا: به عنوان یک انسانی که در جامعه فاسد و در خانوادهای که پایه دینی نداشت، بزرگ شدم، به جوانان میگویم که اشتباه فکر میکنند اگر تصور میکنند که درآوردن لباس یا برهنگی به معنای آزادی است. برخی گمان میکنند در جامعه روشنفکری چیزی وجود ندارد که دستو پای آنها را ببندد؛ گمان میکنند حجاب دست و پای آنها را بسته است. از خودم بگویم. حجاب را «هویت» جدید من برایم مهم کرده است. روزگاری من هم بدون هیچ دلیل و شناختی «بیحجاب» بودم. مشکل امروز بخشی از جوانان ایرانی هم دقیقاً همین است. مشکل نسل جدید آنها ناآشنایی با اسلام است. هنوز قشنگیهای اسلام و شیعه را نمیدانند وگرنه برهنگی را جذاب و نماد روشنفکری نمیخوانند. وقتی شناختی از بعد لطیفِ روحانی خود نداشته باشیم، طبیعی است که توصیههای دیگران و حتی بزرگان برای حجاب داشتن برایمان خندهدار است. فاطمه آناستازیایی که امروز میبینید بخشی از آن فاطمه آناستازیای حقیقی است که تنها خدا از آن آگاه است و امروز قدری از آن به واقعیت تبدیل شده و به لطف خدا بخشی از خودش را شناخته است. من چیزهایی درباره برخی ارزشهای بالقوه در وجودم فهمیدهام که دوستان سابقم هنوز از آنها سر در نمیآورند.

شما در ایران به دلیل فراگیربودن آموزههای دینی و دسترسیهایی که داشتید از این چیزها راحتتر مطلع میشوید و باید اینها را برای مردم دنیا تبلیغ کنید. احساس «نجابت» برای یک دختر لذتی دارد که چشیدن مزه آن انحصاری است و نمیشود آن را توصیف کرد. برای دوستان سابق من، سخت است درک کنند که «ریحانه» دیدن یک دختر در اسلام یعنی چه؟ چون روح جوانان ما را تربیت نکردند و «لطافتی» که اسلام در نگاه به یک زن در نظر گرفته را به این راحتیها درک نمیکند. هیچجایی این قدر قشنگ به همه ابعاد یک زن نگاه نشده است، کس دیگری غیر از یک زن نمیتواند آرامش آن را درک کند. در جهانی کاپیتالیستی زندگی میکنیم و قوانین بسیاری درباره لباس، پوشش و غذاخوردن و راه رفتن در این نظام سرمایهداری وجود دارد. در جامعه سرمایهداری مشکل این است که اگر لباسی مد شود هر کسی که در آن جامعه زندگی میکند، تمام تلاش خود را می کند تا آن لباس را به دست آورد تا در آن جامعه نرمال دیده شود و این اشتباه است. خواننده و بازیگر زنی که حجاب خود را رعایت نمیکند، را در نظر داشته باشید، معمولاً عکس و تصاویری از این افراد وجود دارد که کل بدن آنها نمایان است، دائماً در دید چشمها هستند. کسانی که عکس میگیرند و بر روی عکس بحث میکنند، در واقع درباره شخصیت فرد مورد نظر بحث نمیکنند بلکه درباره لباس و بدن او صحبت میکنند. اتفاقاً در این حالت است که فرد دیده نمی شود و این بیارزشترین نوع نگاه به یک انسان است. در وصف آنها از کلماتی استفاده می شود که شخصیت انسان را پایین میآورد. این یک دخالت دائمی در زندگی خصوصی یک فرد است. حجاب مانع این دخالتها میشود. برهنگی و بدون حجاب بودن مانند این است که در خانهای شیشهای زندگی کنید که پرده و پوششی وجود ندارد و همسایهها مشرف به خانه شما هستند. برای کسی خوشایند نیست همسایهها تمام امور زندگی او را ببینند. همه همسایهها درباره رفتارها و حرکات شما صحبت خواهند کرد. مثلا در هتلها در گرانترین مناطق هم سوئیتها و بخشهایی وجود دارد که ساحل یا اتاق خصوصی دارد. این امکان برای چیست؟ برای اینکه کسی مزاحم آنها نشود. کسانی که پول بیشتری دارند، ماشین خود را نیز دودی میکنند تا دیده نشوند. این به این معنا است که نمیخواهند خود را به همه مردم نشان دهند. هرچه انسان از نظر جایگاه اجتماعی بالاتر باشد برایش ناخوشایندتر است که در زندگیاش کسی دخالت کند. چرا که میخواهد آزاد باشد. این محدودیت نیست. بلکه احترام به شخصیت خویش است. این اتفاقاً عین آزادی است. خود را از نگاه باقی افراد مصون میدارید. حجاب این است. در روسیه هستند مردانی که زنانی را دوست دارند که حجاب ندارند چون یا از تماشای آنها لذت میبرند یا در صورت همراهی با آنان پیش مردان دیگر پز میدهند. یعنی برخی مردان دوست دارند زنانشان لباس کمتری بپوشند. مرد دوست دارد که زنش بدن خود را بیشتر به مردان نشان دهد چرا که میخواهند بگویند چه جواهری را از آن خود کرده است. حتی با همسر خود هم مانند یک ماشین زیبا، خانه بزرگ و گران و... رفتار میکنند. این نگاه به زن ارزشمنداست؟ انسان، روح دارد، روان دارد، احساس دارد. اگر فردی به چشم کالا و صرفاً به قصد لذت بردن از جسم ما به ما نگاهی آلوده داشته باشد، همه این احساس مشترک را داریم که روان و روح ما آزرده می شود. حالا برخی همانند ماشین زیبا، زن زیبای خود را نیز به باقی مردان نشان میدهند. شخصیت زن در این رفتارها و به واسطه این نگاهها نابود میشود. این زن دیگر چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ چیزی بیشتر از یک کالا است؟ همچنین حجاب داشتن دلیل بر نامرتب بودن نیست که برخی چنین اتهاماتی میزنند. در اینجا اکثر افراد محجبه لباس مرتب میپوشند و سالنهای آرایشی میروند، اما چون بدنشان پوشیده است دیگر براساس نگاههای ابتدایی و به عنوان یک کالا به آنها نگاه و توجه نمیشود. اتفاقاً همینجاست که به جای ظواهر، شخصیت زن برجسته میشود و شأن و کرامت او رعایت میشود.
* هم شنیدم و هم در فیس بوک دیدم که مواضع سیاسی جدیای دارید. تا چه اندازه با مواضع ضدامپریالیستی ایران و مبارزات ایران آشنا هستید؟
فاطمه آناستازیا: من خبرنگار بخش سیاسی هستم و به همین علت اطلاعات و مطالعات زیادی در این باره دارم.
* در حال حاضر شکل دیگری از مبارزه و مقاومت اسلامی در سوریه، عراق، بحرین، یمن و... شکل گرفته است. افرادی داوطلبانه از ملیتهای مختلف برای دفاع از مسلمانان اعم از شیعه و سنی کنار هم حضور یافتند و با تروریستها مشغول جنگ هستند. اینگونه جدید فراجغرافیایی از مقاومت اسلامی که در کشورهای منطقه شکل گرفته، را چطور ارزیابی میکنید؟
فاطمه آناستازیا: نکته اول این که به عنوان یک رصدگر تحولات ایران، مخالف 100 درصد این هستم که حکومت شما با صهیونیسم یا امریکا سر سازش داشته باشد. دوم اینکه معتقدم گروههایی مانند حزب الله یک آوانگارد حفاظتی برای ایران هستند. دشمن سرگرم حمله و مبارزه با حزبالله است والا سراغ ایران میآمد. حزبالله با کسانی مبارزه میکند که اصلا نمیتوان با آنها مذاکره کرد. تصور صلح با آنها اشتباه است. داعش مطمئن است باید تمام شیعیان را بکشد بدون این که استثناء و رحمی داشته باشد. با داعش نمیتوان مذاکره کرد و به نتیجه رسید. داعش را غرب ایجاد کرد. آمریکا ریاست این جناح را تشکیل میدهد و قوانینی دارند که انسانی نیست. خدای آنها پول است. برای آنها هیچ کشوری مهم نیست و این تنها درباره ایران نیست چرا که تنها به فکر پول و منافع خود هستند. آمریکا، داعش، غرب و... هر چیز مفیدی که کشورها دارند، را میخواهند در اختیار خود قرار دهند. برای آنها خوب زندگی کردن مردم آن کشور اصلاً مهم نیست.

کسانی که تسلیم اینها نشوند، کشته میشوند. به طور مثال غزه را با بمب و موشک و... از بین میبرند. حکومتی که در اوکراین وجود دارد، همانند حکومت شاه قبل از انقلاب شماست. مردم و زندگی مردم برای آنها مهم نیست. به گونهای با مردم رفتار می شود که انگار حیوان هستند. مخالفان را به حدی محدود کردهاند که بتوانند به راحتی قابل کنترل باشند. ذهن انسانها را با کاباره، الکل، ترانههای مبتذل و... درگیر میکنند تا به دنبال سیاست، آموزش، آگاهی و... نروند. با یکسری از آلات موسیقی یا سرگرمیها مغز انسان را از کار میاندازند. آنها اجازه نمیدهند جوانان به آینده، دولت و سرنوشت کشور خود فکر کنند. نسلهای بسیاری از جوانان با بازی های رایانهای، الکل، کاباره و... از بین رفتند. در گذشته کسی که از دانشگاه میآمد شروع به کتاب خواندن و تحقیق میکرد. جوانان امروز چیزی نمیخوانند و مطالعه نمیکنند. تنها کانالهایی با مضامینی که گفتم، را گوش کرده و دنبال میکنند. تلاشی برای بهبودی نگرش و هوشمندی خود ندارند. والدین نمیتوانند فرزندان خود را کنترل کنند که کتابهای درسی بخوانند؛ حتی کتابهایی که در زمان بچگی دوست داشتند، بخوانند الان نمیتوانند به آن نگاه کنند. یکی از دوستان من تعریف میکرد که مادرش در کتابخانه را قفل میکرد چرا که چشمانش ضعیف میشد از بس کتاب میخواند. از کتاب خواندن خیلی خوشش میآمد. الآن 2 فرزند دارد که حتی با پول هم نمیتواند آنها را راضی به کتاب خواندن کند. فرزندان اینها به دلیل گرایش به موسیقی و موارد دیگر، کتاب خواندن را دوست ندارند. من معتقد نیستم که هر نوع موسیقی ممنوع است. موسیقی کلاسیک و فاخر، موسیقی که به فرهنگ و فکر و معنویات توجه دارد، خوب است اما من درباره موسیقیای صحبت میکنم که از شبکههای غرب اجرا و پخش میشود. موسیقی بی محتوا و عجیب. مشکل فقط موسیقی نیست بلکه مشکلات اخلاقی هم که در جامعه ایجاد میشود، دردسرهای زیادی ایجاد کرده است. کار به حدی در این زمینه بحرانی شده است که به طور مثال اوباما برای همه تصمیم میگیرد و اعلام کرده است تمام کشورهای دنیا باید همجنسبازان را بپذیرند. آنها این اقدام را انجام میدهند تا نسل انسان کمتر شود. ببینید انسانها را با چه چیزهایی مشغول میکنند و تا چه حدی شأن انسان را تنزل دادهاند. این شیوههای غرب اساساً ضدبشر و صیانت از نوع بشر است. اینها برای این است که مغز انسان را از کار بیاندازند چرا که اگر انسان اهل تأمل بشود به مبارزه با اینها برمیخیزد. تا لحظهای که هوش و ذهن انسان فعال شود، انسان شروع به مبارزه و جنبش خواهد کرد. کلوپ های رقص شبانه، لباسهای خارجی گران قیمت، چیزهایی که مد بود را به عنوان الگو گرفتیم، با آنها سرگرم شدیم و متاسفانه در جامعه ما هم این اتفاق افتاده است. حکومت یلتسین که در اداره صهیونیستها بود، به تخریب فرهنگی جامعه ما و تمام بخشهای آن منجر شد. تاکید میکنم مبارزه باید انجام شود و یک لحظه نباید از آن غافل شد. با راهزن هیچ وقت نمیتوان به تفاهم رسید. 2 انسان وقتی در رودخانه، دریا یا اقیانوسی شنا کنند میتوانند با هم صحبت کنند اما وقتی یک کوسه در کنار انسان باشد نمیتوانند با یکدیگر صحبتی داشته باشند. مذاکره و توافق با صهیونیسم و امریکای سرمایهداری همانند این است که انسانی با کوسه در دریا مذاکره کند. بار دیگر میگویم حزباللهی که در لبنان است، یک سیستم دفاعی لبنان نیست، رزمندگانی که در محور مقاومت حضور دارند، سیستم دفاعی از ایران و انقلاب ایران هستند.
* در صحبتهای شما درباره آنچه در جوامع جدید در حال اتفاق افتادن است، فصلهای مشترکی با نامه رهبر انقلاب اسلامی ایران به جوانان غرب وجود دارد. این نامه را خواندید؟ در این نامه امام خامنهای جوانان اروپا را به آزاداندیشی دعوت میکند. چیزی که شما به تعبیری معتقدید گمشده نسل امروز است. نظر شما درباره این نامه و این که رهبر یک کشور جوانان جهان را به این امر دعوت میکند، چیست؟
فاطمه آناستازیا: من با دقت این پیام را خواندم. نظر من این است که پیام ایشان براساس گفتههای امام علی(ع) است. از امام علی(ع) پرسیدند که فرق بین درستی و نادرستی چیست؟ که پاسخ ایشان در نهجالبلاغه موجود است. امام علی(ع) پاسخ دادند که بین حق و باطل 4 انگشت فاصله وجود دارد و بیشتر آن چیزهایی که میشنوید، باطل است. این همان چیزی است که رهبری ایران هم به جوانان اروپا گفته اند.

ایشان گفتهاند که آن چیزی که در خبرگزاریهای غرب درباره اسلام گفته میشود، را گوش ندهید و خود درباره اسلام تحقیق کنید. ببینید این توصیه درستی است وقتی شما می خواهید درباره انسانی مطلع شوید باید خودتان درباره آن تحقیق کنید. بارها شده است که دیدهایم برخی انسانها به هم تهمت میزنند، حسودی میکنند، قضاوت خود درباره فرد را زیادی دخیل میکنند و... و درباره آن انسان اطلاعات اشتباه به شما میدهند. برای این که تصمیم بگیرید فرد مورد نظر چطور انسانی است، بهترین روش این است که خودتان با او روبرو شوید و با او صحبت کنید. رهبری ایران به جوانان گفتند باید خود درباره دین اسلام تحقیق کنید و به آن چیزی که آنها میگویند، بسنده نکنید. من میگویم که آمریکا و صهیونیسم جهانی به نفعشان نیست که جوانان، اسلام واقعی را درک کنند. برگردیم به نکته ابتدایی که من گفتم، اسلام تنها آرامش روحی برای فرد به همراه ندارد، بلکه یک سیستم جامع سیاسی و عدالتی است. هر قانونی در اسلام وجود دارد، مهم است. مشکل جوانان ایرانی ناآشنایی با اسلام است. من به یک چیزی اشاره بکنم. به عنوان ناظر بیرونی، وقتی صحبتهای رهبر ایران را میخوانم و مواضع ایشان را میبینم به نظرم مشکل دولت و مردم ایران این است که تمام قوانین اسلام و راهنماییهای آیتالله خامنهای را اجرا نمیکنند. رهبری ایران در زمینه مشکلات ایران مقصر نیست بلکه بخشی از مردم و مسئولان مقصر هستند که قوانین را اجرا نمیکنند. قوانین نوشته شده اسلام را درک نمیکنند. قانون اسلام یک سیستم جامع است و همانند بدن انسان میماند. یک انسان زمانی حال خوب دارد که تمام اعضای بدن به درستی کار کند. یک عضو به درستی کار نکند بدن به هم میریزد. درست کارکردن یکسری از اعضای بدن همانند قلب و مغز به حدی مهم است که انسان بدون آنها نمیتواند زنده باشد. یکسری از اعضای بدن همانند انگشت یا یک چشم اگر نباشد انسان میتواند کار کند اما کارآیی پایین می آید. قانون اسلام نیز چنین است. یکسری قوانین وجود دارد که اگر اجرا نشود اسلام از بین می رود. قوانینی هم وجود دارد که اگر اجرایی نشود جامعه اسلامی میتواند زندگی کند، اما سالم نیست. انسان میتواند بدون پا زندگی کند اما معلول محسوب میشود. مشکل جامعه ایران است که بخشی در این جامعه با قانونی که میتواند زندگی آنها را آرامتر سازد، مبارزه میکنند. مردم و مسئولان کسی را جز خود نباید محکوم کنند چون خودشان قوانین را اجرا نمیکنند. اگر جامعه ایران قوانین اسلام را بخوانند و بر روی آن تفکر کنند به این نتیجه خواهند رسید که قانون اسلام، قانون درستی است و باید اجرایی شود. اگر قوانین به طور کامل رعایت شود مشکلی وجود ندارد. اگر بر سر قانونی ابهام دارند، درباره چرایی آن تحقیق کنند. از نگاه فردی که از بیرون جامعه شما را رصد میکند، میگویم که مسئله تحریمهای شما که همه ما از آن خبر داریم، مسئله مهمی نیست چرا که اجناس تحریم شده اجناسی نیستند که نتوانید تولید کنید. مردم ایران میتوانند بدون آنها زندگی کنند یا خودشان این اجناس را بسازند. بدون بخشی از اینها میتوان زندگی کرد. سرمایه داران با استفاده از این روشها نشان میدهند که بدون این موارد زندگی نمیتوان کرد. اینها همه دروغ است. البته فناوری هواپیمایی، داروسازی و... مهم است که شما از عهده ساختش برمیآیید ضمن اینکه اگر هم نشد، میتوانید این اجناس را نهایتاً با همکاری کشورهایی که مخالف صهیونیسم جهانی هستند، بسازند. کافی است دامنه متحدانتان تغییر کند و با این کشورها همکار شوید. به این شیوه میتوان از غرب بی نیاز بود.

کسی که در جامعه سرمایهداری زندگی میکند و طبق قوانین دروغین یک جامعه زندگی میکند، حاضر است گرسنگی را تحمل کند اما ساعت گران قیمت به دست خود ببندد. همه چیز در این جوامع در ظواهر و پریستیژ خلاصه شده است. او وقتی نتواند این کار را انجام دهد رنج میبرد. اما کسی که قوانین خداوند را در قلب خود جا دهد، نیازی به این موارد ندارد و برای این فرد این موارد مهم نیست. نگاه این فرد به مردم دیگر اینگونه نخواهد بود که ساعتش چه مارکی است. آنها را براساس مسائل دیگری میشناسد و میسنجد. مخالف زیبایی و مرتب بودن نیستم. اتفاقاً موافق زیبایی و آراسته بودن هستم. خانمها برای همسران خود به سالنهای زیبایی بروند و این امر بسیار خوبی است. من مخالف این امر هستم که این اجناس به عنوان خدا و بتهای جدید محسوب میشوند. من معتقد هستم که انسان باید اطراف خود را زیبا کند. هنر یکی از زیباترین چیزهایی است که در دنیا وجود دارد و از طریق این موارد جلوههای زیبایی خداوند بر ما نمایان میشود. این زیبایی در اجناس غرب نیست. بسیاری از ایرانیها میدانند چطور لباس بپوشند و رنگ لباس خود را به خوبی انتخاب کرده و با هم سِت میکنند. برای ایران هم، همه این موارد صدق میکند. چرا که ایران تاریخچه غنی هنری دارد. لازم نیست ایرانیها به غرب نگاه کنند و الگو بگیرند. غرب از دور زیبا به نظر میرسد. اگر مردم فکر میکنند زیبایی در غرب است، اشتباه میکنند. خود باید تولیدکننده باشد و نگاهشان به خودشان باشد.
* نامه رهبری به جوانان غربی ما را به یاد نامه امام خمینی(ره) به گورباچف هم میاندازد. امام خمینی(ره) به او هشدار دادند و پیشبینی کردند که نظام کمونیستی شوروی فروپاشی خواهد کرد. گفتند که جامعه تو به سمت یک جامعه لیبرال سوق پیدا خواهد کرد. اما چیزی که امام خمینی(ره) فرمودند را گورباچف درک نکرد. دیدم که شما از یلتسین و سیاستهایش انتقاد کردید و منتقد شیوه اداره حکومت توسط او بودید. نظرتان درباره این نامه امام چیست؟ این نامه را هم خواندید؟
فاطمه آناستازیا: بله خواندهام. من میگویم که گورباچف نمیخواست این نامه را درک کند. مخاطب نامه امام خمینی(ره) و رهبری ایران متفاوت است. تمام کسانی که فروپاشی شوروی را انجام دادند و کشور را تقسیم کردند، 95 درصد کمونیست بودند. هویت کمونیستی خود را به دور انداختند و گفتند الآن ما لیبرال - کاپیتالیست هستیم. اینها همان آدمها هستند تنها مارک روی لباس خود را تغییر دادند.

ماجرا همانند این است که یک شرکت ماشینی را تولید میکند و روز بعد نام خودرو را تغییر میدهد. ماشین، همان ماشین است تنها نام آن تغییر کرده است. گورباچف به نصیحت ایشان گوش نکرد. بعد از او برخی از سیاسیون هر چه بوده است، دزدیدند و به نام خود زدند. ضربههایی که حکومت یلتسین به کشور ما زده است، بسیار زیاد است. قابل ذکر نیست. آنها قدرت درک نامه امام(ره) را نداشتند، چرا که برای درک عدالت زمینهای نداشتند. عدالت و روحانیت برای آنها مفهومی ندارد و از منظر آنها تو خالی است. امام خمینی(ره) این امر را درک کرده بودند. امام علی(ع) هم به معاویه نامه نوشته بود در حالی که میدانست معاویه کیست. قصد این بود که مردم بفهمند. اما نامه رهبری ایران که در سالهای اخیر منتشر شده، چیز دیگری است. آیتالله خامنهای به جوانانی که فکر میکنند و اهل تدبر هستند، نامه مینویسد. چرا که دولتهای غرب را با ملت آنان نمیتوان یکی دانست. بسیاری از جوانان غربی مخالف سیستم دولت خود هستند. آیتالله خامنهای به آینده این جوانان مینگرد و میداند توانایی انجام این کار را دارند. الحمدالله انسانهای بسیاری هستند که به اسلام ایمان میآورند. نامه امام خامنهای مسیر درستی که جوانان اروپا باید انتخاب کنند، را نشان می دهد. خیلی از جوانان اروپا که مسلمان هستند، دوست دارند شریعت در کشورشان اجرا شود اما نمیدانند چه کاری انجام دهند. اشتباه بخشی از اینها در این است که با گروهک های تند اسلامگرا یا فرقههای انحرافی همکاری میکنند. چرا که نمیدانند چطور مبارزه خود را نشان دهند و این اشتباه بسیار بزرگی است. زمانی که بفهمند دیر است. امام خامنهای آنها را به توجه در این زمینه دعوت کرد تا تحقیق کنند. این اقدام مهمی از سوی یک فرمانده امروزی است که مسیر را نشان میدهد. باید به این توجه داشت که وی فرمانده و رئیس یک کشور است. اگر یک دانشمند عادی این نامه را می نوشت این اندازه بازتاب نداشت. ایشان دانشمند اسلامی و مرجع تقلید و یک شخصیت سیاسی و رهبر یک کشور است و نمیتوان به این نامه و توصیهها توجه نکرد.
* منبع: تسنیم