محبوبیت آقای روحانی بین 7 تا 8% است که ضعف بسیار جدیای است. جریان اصلاحات و دولت به هرحال با هم ممزوج شدهاند و نمیشود خود را از یکدیگر جدا کنند. یکی هستند و مردم اینها را یک تصویر میشناسند. این جریان از یک طرف ناامید است و از طرفی هم نمیخواهد از دایره قدرت کنار برود. به نظرم اینها حتماً لیستهائی را آماده دارند. ممکن است در تهران یکسری حرکتهای نمادین بکنند ولی در سطح کشور حتماً چهرههای سفید و افرادی را که خیلی مشهور به اصلاحطلبی نباشند، اما اصلاحطلب هستند، از مدتها قبل شناسایی کردهاند و دولت پشت سر آنهاست
"خیبرآنلاین" - قطار انتخابات این روزها سرعت گرفته و چیزی تا آغاز رقابت های انتخاباتی نمانده است. با این حال هنوز آن شور و حالی که باید در سپهر سیاسی کشور حاکم شود، دیده نمی شود.
به گزارش رجانیوز، سید نظام الدین موسوی بیشتر به عنوان فردی رسانه ای شناخته می شود. فردی که سابقه مطبوعاتی و خبری زیادی دارد. در کارنامه فعالیتهای موسوی، مدیرمسئولی روزنامه جوان، فعالیت در روزنامه کیهان و سردبیری روزنامه ایران و خبرگزاری دانشجو وجود دارد. البته موسوی بیشتر با عنوان مدیرمسئول سابق خبرگزاری فارس شناخته می شود. او مدتی هم به عنوان معاون ارتباطات و رسانه آستان قدس فعالیت کرد.
در ادامه گفت و گوی ما با سید نظام موسوی را می خوانید:
* از نظر جنابعالی علل رخوت حاکم بر فضای انتخاباتی چیست و چه باید کرد؟
بسمالله الرحمن الرحیم. با تبریک به مناسبت سالروز دهه فجر و فرارسیدن سالروز ورود حضرت امام، فضای انتخاباتی هنوز در این روزها شکل نگرفته و آن گرما و رونقی که معمولاً در آستانه چنین آزمونهای ملیای در کشور وجود دارد، شاید احساس نمیشود. بخشی شاید به این برمیگردد که در یکی دو ماهه اخیر رویدادهای کلانی در حوزه سیاست خارجی داشتیم. رویدادهائی چون شهادت حاج قاسم سلیمانی و تشییع جنازه ایشان، زدن موشک و مسائلی از این قبیل. پیش از آن بعد از ماجرای بنزین تحرکاتی در کشور داشتیم. در این دو سه ماه حوادث سنگینی بر کشور گذشته که به قول رسانهها، ارزش خبری و دربرگیری آنها و عنصر چالش به قدری مهم بوده که به طور طبیعی، ذهنها معطوف به آنها شدهاند و لذا در این فضا اگر کسی بخواهد راجع به انتخابات حرف بزند، شاید نتیجه معکوس هم داشته باشد. مردم درگیر مسائل عمدهتری هستند که عواطف و اذهان آنها را با خود درگیر کرده و اگر بخواهید مسائل انتخاباتی را مطرح کنید، چه بسا که نتیجه عکس هم بگیرید.
یک بخش هم بخش طبیعی ماجراست. شاید در انتخاباتهای گذشته چنین فضای خبری و رسانهای سنگین و شدیدی را نداشتیم که مسئله انتخابات را تحتالشعاع قرار بدهد، ولی در حال حاضر این اتفاق افتاده است. بخشی هم به مقطع زمانی فعلی برنمیگردد. در بین جوانها و جاهائی که موتورمحرکه انتخاباتها هستند، دانشگاهها، دانشجویان، اساتید، خود رسانهها و حتی بین خود مردم، بخشی به این برمیگردد که بالاخره مردم از عملکرد قوای کشور، به ویژه قوه مقننه و مجریه ناراحتند. در قوه قضائیه در این چند وقتی که حضرت آیتالله رئیسی تشریف آوردهاند، کارهایی صورت گرفتهاند که توانستهاند امیدهائی را در مردم ایجاد کنند. نظرسنجیهای مختلف نشان میدهد که مردم نسبت به عملکرد قوه قضائیه امیدوار شدهاند و عملکرد قوه قضائیه در جاهای دیگر هم میزان امید مردم به کارآمدی نظام را بالا برده است. اما قوه قضائیه یک بخش ماجراست و بخش اعظم سیاستگزاریهای کشور در قوه مجریه و مقننه است.
مردم در 7 سال گذشته وعدهها و قولهای فراوان و زیادی را شنیدند. در انتخاباتهای سالهای 92، 94، 96 وعدهها و قولهائی داده شدند و مردم هم پذیرفتند به کسانی که این وعدهها و قولها را دادند اعتماد کردند، به فرجام نرسیدند. تصویری که در این چند انتخابات، جریان اصلاحات و دولت آقای روحانی به مردم نشان دادند، سرابی بیش نبود و وقتی مردم این بیاعتمادی، عدم تحقق وعدهها و بیصداقتی با خودشان را ملاحظه میکنند، طبیعتاً شور انتخابات در آنان کم میشود. به طور مثال در انتخاباتهای مجلس هفتم و شورای شهر دوم در سالهای 81 و 82 در آستانه انتخابات، به ویژه شورای شهر دوم چنین فضای رخوتی به وجود آمده بود. اصلاحطلبان در انتخاباتهای ریاستجمهوری و مجلس و شوراها وعدههای متعددی به مردم داده بودند، اما آقای خاتمی به رغم همه وعدههائی که در حوزههای اقتصادی به مردم داده بود، مردم دچار مشکلاتی شده بودند، مفاسدی شکل گرفته بود و تبعیضهائی وجود داشت و به همین دلیل در آن موقع شعار مبارزه با فساد و تبعیض از طرف نیروهای انقلابی مطرح شد. مجلس ششم تقریباً مطالبات اصلی و عمومی مردم را کنار گذاشته و صرفاً درگیر مسائل جریانی و جناحی شده بود. شورای شهر اول که توسط اصلاحطلبان اداره میشد، نه تنها برای مردم کاری انجام نمیداد، بلکه حجم درگیریهائی که در خود شورا وجود داشت بسیار بالا بود و در نتیجه به تعویض متسمر شهردار منجر میشد و یا بخشی از اعضای خود شورای شهر در مقابل شورای شهر تجمع اعتراضی برگزار میکردند.
این فضا ذهن مردم را خسته کرده بود و مردم از شنیدن وعدهها خسته شده بودند و لذا در همان موقع هم شاهد افت مشارکت و عدم رونق در انتخابات بودیم. الان هم در افکارعمومی شاهد چنین چیزی هستیم. از سوی دیگر جریان منتقد و آلترناتیو دولت فعلی هم نتوانسته آنطور که باید و شاید، گفتمانی را خلق کند و حرفهائی را بزند که بتواند در مردم شوری را ایجاد کند. البته حجم خستگی و بیاعتمادی مردم به نظر من موجب شده که برای جذب اعتماد مردم به تلاش و انرژی زیادی نیاز هست. به همین دلیل تا الان آن شور و حرارت دیده نمیشود. امیدواریم که با نزدیکتر شدن به انتخابات، حرفها و دیدگاههای مناسبی که میتواند اعتماد مجددی را برای مردم ایجاد کند، به وجود بیاید و شاهد انتخابات خوبی باشیم و مردم مثل گذشته حضور فعالی پای صندوقهای رأی داشته باشند.
* اشاره کردید از یکسو براساس عملکرد مسئولین فضای بیاعتمادی در مردم ایجاد شده و از سوی دیگر آلترناتیو جایگزینی هم ارائه نشده است. اولاً شما در حال حاضر فضای نیروهای انقلابی را تا چه حد مستعد میبینید که بتوانند چنین آلترناتیوی را ارائه بدهند و ثانیاً به فرض پیروزی نیروهای انقلابی، سناریوی نیروهای انقلابی برای بهبود اوضاع چیست؟
من معتقدم اگر تعریف و تصویر درست و دقیقی از گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان اصولگرائی ـ و نه جریان اصولگرا، بلکه گفتمان اصولگرائی به همان معنائی که حضرت آقا در سال 86 تبیین کردند ـ ارائه شود و در مرحله عمل واقعاً به شکل دقیقی اجرا شود، به نظرم میتواند مردم را جذب کند و اقدامات خوبی را هم انجام بدهد. ظرفیتها و آدمهای کننده کار کم نیستند. اگر بخواهیم مشکلی را که مردم در این چند سال پیدا کردهاند تحلیل کنیم، تبلور عینی آن این است که آقای روحانی میآید و میگوید که من بدون توجه به سیاست خارجی و مذاکره بلد نیستم مشکلات کشور را حل کنم. البته این حرف با بعضی از حرفهائی که ایشان در گذشته زده متناقض است. یعنی ایشان وقتی که کاندیدا شد گفت که من میدانم مشکلات کشور چه چیزهائی هستند و با علم به این مشکلات آمدهام، ولی حالا میگوید بلد نیستم. نگاه حاکم بر این جریان هم «ما نمیتوانیم» هست. یعنی ما بدون نگاه و توجه به خارج نمیتوانیم کاری را انجام بدهیم. آقای روحانی و تیمش در ابتدا خیلی خوشبین بودند، ولی الان خودشان هم میگویند با این امریکا و اروپائی که ظالم، بدعهد و دروغگوست نمیشود کار را جلو برد. این حرف عملاً قفل کردن کشور و دیگر هیچ اتفاقی در کشور نمیافتد.
* چگونه میتوانیم در آنجا موفق باشیم و در داخل کشور خودمان نمیتوانیم؟
منتهی به نظر من گفتمان مردمی و انقلابی که نگاهش همان فرمایشات حضرت آقاست که ما با اتکا به ظرفیتهای داخلی میتوانیم و ظرفیتهای داخلی امکان جلو بردن کشور و حل مشکلات را دارند، به نظر من این گفتمان هم گیرائی دارد و هم امکانپذیر است.
در مقاطعی هم ما توانستهایم این امکان عملی را نشان بدهیم و مردم هم همراهی کردهاند. یعنی اینطور نبوده که مردم همراهی نکنند. در بخشهائی همین حالا هم داریم میبینیم. مثلاً در مسئله کشورهای منطقه، ما رویاروئیهای عظیمی با امریکا داشتهایم که کم از حل مشکلات داخلی کشور نبودهاند. فرضاً به مناطقی مثل لبنان، سوریه، عراق و... رفته و با برنامهریزی و کمک مردم همان جا بر دشمنانی فائق آمدهایم که تا دندان مسلح بودهاند و عقبهشان امریکا، عربستان سعودی و... بوده است. ما این کشورها را از دهان گرگ و شیر بیرون کشیدهایم. فرض کنید که با وجود تفاوت عرصهها و نوع مشکلات، مشکلات داخلی ما هم از همین قبیل باشند. چگونه میتوانیم در آنجا موفق باشیم و در داخل کشور خودمان نمیتوانیم؟ دلیلش این است که در آنجا شخصی مثل حاج قاسم سلیمانی و یارانش در آنجا طراحی کردند و معتقد بودند که ما میتوانیم این کار را انجام بدهیم. یادم هست در مقطعی در سوریه، خیلیها به این نتیجه رسیده بودند که دیگر باید از سوریه و از بشار اسد عبور کنیم و دیگر باید بپذیریم که سوریه از دست رفته است. نزدیک به 70% خاک سوریه در دست جریان تروریستی و تکفیری بود. کار به جائی رسید که نخستوزیر سوریه رفت و به جریان معارض پیوست. خیلی سنگین بود. در داخل کشور ما هم خیلیها به این باور رسیده بودند و زمزمههایش داشت مطرح میشد. تنها کسی که ایستاد آقا بود. مقام معظم رهبری گفتند در کشوری که یک رئیسجمهوری قانونی دارد، دیگران حق ندارند بیایند. حاج قاسم سلیمانی رفت کف میدان و این حرف آقا را عملیاتی کرد و نتیجهاش این شد که در حال حاضر، در آستانه تسخیر آخرین خاکریز تروریستها یعنی ادلب دارد فرو میریزد و احتمالاً حداکثر تا یک ماه دیگر انشاءالله شاهد فروپاشی کامل تروریسم در سوریه و آزادی کامل سوریه هستیم. بخشهای کردنشین ماجرای خودشان را دارند و خودشان هم پذیرفتهاند که باید به حاکمیت سوریه تن بدهند.
این اتفاق در آنجا افتاده و ما در بسیاری از حوزههای دیگر، از جمله حوزه نظامی و حوزه هستهای این را دیدهایم. پس گیر کار در گفتمان است. یعنی باید کسانی بتوانند در قوه مقننه و حوزه اجرائی کشور فضائی را به وجود بیاورند و این احساس را داشته باشند که میتوانند مسائل را حل کنند. خود حضرت آقا در صحبتهائی که راجع به حاج قاسم سلیمانی داشتند، فرمودند ما آدمهائی شبیه به حاج قاسم در طراز نظامی، اقتصادی، فرهنگی و... داریم ودر مقاطعی تجربه کردهایم. این نگاه اگر تغییر کند، به نظرم مردم تا حدودی اعتماد پیدا میکنند و فضائی را که در جامعه به وجود آمده، در صورت جلب اعتماد مردم تغییر میکند و انجام کارهای بزرگ در این کشور، نشدنی نیست.
* با توجه به تجربههای مختلفی که در دورههای مختلف اتفاق افتاده و به شکست انجامیده، آیا مردم دوباره برمیگردند؟
بالاخره گفت «وَتِلكَ الأَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاس»(آل عمران/140) تجربههای تاریخی همیشه در جریان هستند. در مقاطع مختلف، دوران جنگ، دوران غیرجنگ. حتی مثال خارج از کشور را که زدم، قرار است که ما همیشه پیروز باشیم. به همین خان تومان که چند روز پیش آزاد شد، تروریستها حمله کردند و تعداد زیادی شهید دادیم، اما امتداد کار و در درازمدت برآیندش به نفع جبهه مقاومت بود. در داخل کشور هم نواقص، ناتوانیها و ناکارآمدیهائی داشتهایم و داریم، اما اگر تصور و تلقی بر کشور و قوه مقننه و قوه مجریه حاکم بشود، تصور من این است که مردم اعتماد میکنند. مردم ما مردم صبور و سپاسگزار و اهل تجزیه و تحلیل هستند و فکر میکنند. من در مدت سی سالی که در تهران هستم، عظمتی مثل تشییع حاج قاسم سلیمانی را ندیدهام.
حاج قاسم جبهه مقاومت را فرماندهی میکرده و فرمانده ما در خارج از کشور بوده است. فرمانده میدانی جنگ ما بوده است. کسانی که میگویند مردم از جنگ بدشان میآید و کسانی را که طرفدار جنگ هستند دوست ندارند، اگر کسی صادقانه و شفاف برود و مقاومت کند، دوستش دارند. در سالهای 85 و 86 طبق نظرسنجیهای معتبر، بالای 80% مردم با شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» همراه بودند. نزدیک به 60% مردم میگفتند ما حتی اگر تحریم هم بشویم باید انرژی هستهای را نگه داریم. نزدیک به 50% میگفتند حتی اگر جنگ هم بشود باید این را حفظ کنیم، چرا؟ چون مردم احساس میکنند کسانی که سردمدار این قصه شدهاند و درباره انرژی هستهای حرف میزنند، خودشان هم برای این کار اراده دارند، هم نمیترسند، هم در خط اول هستند، هم با مردم روراست هستند و هم در حالی که دارند کار انرژی هستهای را پیش میبرند، به فکر حل مشکلات مردم هم هستند و لذا مردم خودشان را همراه میدیدند. زمانی این ماجرا برعکس شد که مردم احساس کردند دیگر با آنها صداقتی وجود ندارد و کسانی که بعداً آمدند صداقت ندارند و کاری نمیکنند و به تدریج خسته شدند.
آقای روحانی با چه شعاری رأی آورد؟ هم چرخ سانتریفیوژها خواهد چرخید، هم چرخ کارخانهها و زندگی مردم. آقای روحانی آدم کمی که نبود. 16 سال دبیر شورای عالی امنیت ملی این کشور بوده. نائب رئیس مجلس و تصمیمگیریهای کلان بوده و مردم گفتند که پس لابد راست میگوید. اینها آمدند و زیرآب حرف قبلی را که میخواهیم انرژی هستهای داشته باشیم زدند و گفتند که ما کاری میکنیم که هم انرژی هستهای را داشته باشیم، هم چرخ زندگی شما بچرخد، هم تحریمها را لغو میکنیم. مردم هم این شعار بالادستتر از قبلی را پذیرفتند، ولی بعد به تدریج دیدند که این دروغ بود. الان وقتی با خیلی از مردم حرف میزنم به آنها میگویم به هر حال بخشی از این اتفاقات نتیجه رأی مردم است، میگویند به ما دروغ گفتند و سرمان را کلاه گذاشتند. اصطلاح به ما دروغ گفتند و سر ما کلاه گذاشتند در عموم جامعه به نوعی وجود دارد.
اگر بخواهم جمعبندی کنم به ذهنم میرسد که اگر با مردم صادقانه رفتار کنیم و مردم باور کنند که ما، هم به شعار ما میتوانیم عمل میکنیم و هم به فکر رفع مشکلات مردم هستیم، مردم با یک شیبی مجدداً در کنار جریان و جبهه انقلاب قرار خواهند گرفت.
* همه این موارد درست هستند، ولی مجلس آینده به طور مصداقی باید چه حرکتهائی را انجام بدهد تا این فضا برگردد؟
به نظر من این حرکت باید در درجه اول از خود مجلس شروع بشود. یکی از دلائلی که باعث شد آیتالله رئیس در قوه قضائیه بتواند یک مقدار امیدواری در مردم ایجاد کند و مردم اقدامات آقای رئیسی را باور کنند ـ البته هنوز آن اقدامات اساسی و ساختاری در قوه قضائیه شروع نشده و به نظر حاج آقای رئیسی در گام اول و مقدماتی است ـ اما در همین گامهای اولیه، اتفاقی که افتاده، این است که آقای رئیسی اول از داخل خود قوه شروع کرد. یعنی برخوردها را از داخل خود قوه شروع کرد و یک جراحیای را در داخل خود قوه انجام داد. شاید این جراحی عمیق و ادامهدار نباشد، اما آقای رئیسی این امید را به جامعه داد که اگر من بخواهم کاری را انجام بدهم، از خود قوه قضائیه شروع میکنم. آدمی که در قوه قضائیه نماد فساد بود و خیلیها هم میدانستند، یعنی تبدیل به پدیدهای شده بود که همه میدانستند آدمی هست که دارد این کارها را میکند، اول با او برخورد شد. با چند قاضی متخلف و چند عنصر جاعل در اداره ثبت برخورد شد.
به نظرم در مجلس هم باید این اتفاق بیفتد. اگر مجلس دست نیروهای انقلابی به مفهوم واقعیاش باشد، چون انقلابی هم که میگوئیم شاید خیلیها به اسم اصولگرائی داخل مجلس بیایند، ولی واقعاً اصولگرائی گفتمانی نباشند و یک چسبندگی سیاسی به جریانی داشته باشند. مجلس باید خودش را پالایش کند و شفاف باشد، یعنی شفافیت و مبارزه با فساد باید از خود مجلس شروع شود و نمایندگان مجلس باید احساس کنند که در یک اتاق شیشهای هستند. یک چیزهای اولیهای هستند و میدانیم که نماینده مجلس حقوقی دارد و باید امکاناتی دراختیارش باشد. اینها را نمیگویم. اینها که روشن هستند و طبق قانون باید انجام بشوند، اما مسائلی که موجب میشوند که مجلس درگیر فساد، زد و بند و کاسبکاری بشود، آنقدر که از 290 نماینده مجلس 90تای آنها ردصلاحیت بشوند و شورای نگهبان هم اعلام کند که بخش عمدهای از اینها به دلایل مالی و مفاسد اقتصادی بوده. این یعنی که یک جای کار ایراد دارد و لذا اولویت اول این است که اولاً خود مجلس در برابر فساد واکسیناسیون بشود. با دستمال کثیف نمیشود شیشه را پاک کرد. اجازه ندهیم در مجلس با زد و بند، رؤسای کمیسیون ها و امثالهم انتخاب بشوند. یک مجلس شفاف و سالم داشته باشیم.
گام بعدی رفتن به سراغ اولویتهای اصلی مردم است. مجلس آینده طبیعتاً قرار نیست همه مشکلات اسلام و مسلمین را حل کند. خیلی از مشکلات در کشور مشکلات ساختاری و مربوط به گذشته، قوانین منقح نشده و تاریخ مصرف گذشته و به روز نشده، قوانین متناقض، خلاءهای قانونی و امثالهم زیاد داریم. یک وقتی کاری را با دوستان انجام داده بودم، به نظرم مجلس بعد از اینکه خودش، خودش را پیدا کرد، باید 3، 4 کار اصلی را انجام بدهد و به سراغ گلوگاههائی برود که بخش عمدهای از مشکلات کشور در حوزه معیشتی مربوط به آنهاست. یکی بحث نظم مالیاتی کشور است، یکی بحث نظام بانکی است. یکی بحث نظام گمرکی است و یکی بحث هدفمندی انرژی و یارانههاست. به نظر من این چند گلوگاه اصلی که هرکدام بحث مفصلی را میطلبد، مجلس باید هم برای اینها طراحی دقیق و قوانین درست داشته باشد و راجع به این مسئله طرحهای دقیقی را ارائه بدهد و آمادگی این کار را داشته باشد.
بحث دیگر، بحث نظارت است. شما اگر بهترین قوانین را هم مصوب کنید، موقعی که دولت اجرا نمیکند، عملاً قوانین خاصیتی ندارند. ما قوانین خوبی داریم، ولی اجرا نمیشوند. همین حالا قانون خوبی راجع به بحث پولشوئی داریم. قانونی که خودمان به آن استناد میکنیم و میگوئیم وقتی قانون مبارزه با پولشوئی داریم، دیگر FATF کجای کار است. آقایان میگوئید برویم به FATF بپیوندیم، در حالی که به قانون پولشوئی داخل خود عمل نمیکنیم. شما به همین قانون درست عمل کن و دیگر نیازی نداری که به FATF و فلان و بهمان بپیوندی و برای خودت مشکلاتی را ایجاد کنی. بحث نظارت درست بر دستگاه اجرائی و استفاده درست مجلس از ابزارهای نظارتیای است که در اختیار دارد و میتواند از آنها برای مواجهه با دولت استفاده کند. مجلس امکان سئوال از وزرا و معاونین وزرا و امکان استیضاح و برخورد دارد. اگر مجلس، مجلس سالمی باشد و درگیر زد و بند با دولت نشود، به ذهنم میرسد که مجلس قوت و توان به حرکت درآوردن دولت را دارد، مگر اینکه دولت بخواهد در فضائی برود که کارهایش را انجام ندهد که آن دیگر فرآیند دیگری است.
* اصولگرائی در حال حاضر چقدر اسم است و چقدر محتواست و نسبت آن با انقلابیگری چگونه است؟
من معتقدم ما یک اصولگرایی گفتمانی داریم و یک اصولگرایی سیاسی داریم. چهارچوبهای اصولگرایی گفتمانی همان چیزهایی است که حضرت آقا تعیین کردهاند. حضرت آقا در سالهای 85 و 86 در 2، 3 سخنرانی به طور تفصیلی شاخصهای متعددی را برای اصولگرایی تبیین کردند. یکی از ویژگیهای حضرت آقا این است که نسبت به اصطلاحات مشهور جامعه بیتفاوت نیستند و شاخصی را ارائه میکنند. حتی یک موقعی در مورد اصلاحات میگفتند این و این و این است. آقا گفتند اصلاحات یعنی مبارزه با فقر و تبعیض که همین گفتمان شد و به نظر من دولت نهم و مجلس هفتم و شورای شهر دوم از دل این گفتمان درآمدند. همان چهارچوبها که با گفتمان انقلاب هم تطابق دارند، یعنی چهارچوبهای گفتمان اصولگرایی چیزی جدا از گفتمان انقلاب اسلامی نیست و گفتمان اصولگرایی در واقع به روز شده گفتمان انقلاب سال 57 با لحاظ کردن اقتضائات زمانی و مکانی و تاریخی و فرآیندهای جدید است. این اصولگرائی گفتمانی است که به نظر من شاخصهایش معلومند. مثال میزنم. در مجلس نهم جریاناتی که در 2 لیست مجزا ـ پایداری و جبهه متحد ـ بودند، سر مسائلی مثل برجام در کنار هم بودند. آقای علیاصغر زارعی در لیست پایداری و آقای زاکانی در لیست جبهه متحد بود، ولی در مسائل اصلی در کنار هم بودند. آقای نبویان و رسائی کنار آقای دکتر بودند. بعد یک عده آدم اسمشان اصولگرا بود، اما طرفدار برجام بودند. بنابراین ما یک اصولگرائی گفتمانی داریم که شاخصههایش روشن هستند و آقا تبیین کردهاند و تعاریفی را که من راجع به گفتمان انقلاب و «ما میتوانیم» عرض کردم، قطعاً در چهارچوب اصولگرائی گفتمانی است.
یک اصولگرائی سیاسی داریم. در دهه اول انقلاب تا دهه 60 و 70 یک چپ داشتیم و یک راست. این چپ و راست در اواخر دهه 70 تبدیل به اصلاحطلبی و اصولگرائی شدند. بخش زیادی از کسانی که به اصلاحطلب مشهور شدند، از دل جریان چپ آمدند. بخشی هم از جریانی که به اصولگرایان مشهور شدند، از دل جریان راست آمده بودند و تداوم آن 2 جریان چپ و راست باعث شد که انتها در بخشهائی با هم ممزوج بشوند. بعد از مدتی تغییر نگاه و دیدگاه به وجود آمد. در بدنه اصولگرائی به تدریج یک جریان جوان انقلابی معتقد که در جاهائی مثلاً جریان اقتصادی کاملاً با آن جریان راست قدیم زاویه داشت، غلبه پیدا کرد، اما بخشی از جریان سیاسی راست همچنان در دل این جریان اصولگرائی باقی ماند. بخشی از اینها رفتند و اصلاحطلب شدند. آقای ناطق نوری، آقای روحانی، آقای هاشمی رفسنجانی و... در این مجموعه بودند. بخشی چون نگاهشان با اصولگرائی همخوانی نداشت، رفتند و به آن اردوگاه پیوستند، ولی بخشی یا تحتتأثیر تعارف و اینکه نمیخواسته به آن طرف برود و یا بخشی اعتقادی است و پایههای اصلی اصولگرائی را قبول دارند و بخشی تحتتأثیر تعاملات حزبی و جریانی و... ماندهاند و لذا اصولگرائی گفتمانی با اصولگرائی سیاسی تطابق کامل ندارد و شما ممکن است در اصولگرائی سیاسی و تاریخی افرادی را ببینید که در اصولگرائی گفتمانی نیستند.
البته من معتقدم که ما بعد از تحولات اخیر، مخصوصاً بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی و تجربههای قبل از آن، وارد فاز جدیدی شدهایم و باید به نوعی اصولگرائی سیاسی و جریانی و اصلاحطلبی را کنار بگذاریم و به آرایش جدیدی برسیم. کما اینکه بخشی از کسانی که در جریان اصلاحطلبی افراد شناختهشدهای بودند، الان برانداز هستند؛ یعنی بین اپوزیسیون و آن بخشها تفاوتی وجود ندارد. چه بسا که اینها تندتر هم باشند. لذا به ذهنم میرسد که در مجلس آینده اتفاقی که خواهد افتاد و شکلگیری جریانات جدید گفتمانی و سیاسی است و به نوعی مرزبندیهای مربوط به گذشته دچار تغییراتی خواهند شد. هنوز تصویر شفاف و دقیقی از اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد ندارم، ولی به نظرم میرسد که لایههای متصلب گذشته یک مقدار شکننده خواهد شد و در مجلس آرایش جدیدی شکل میگیرد.
اگر بخواهیم یک مقدار مصداقیتر صحبت کنیم و وارد کف میدان انتخابات بشویم، به نظر میرسد برای این دوره مجلس یکی از بحثهائی که در بستن لیستهای انتخاباتی مطرح است که موضوع جوانگرائی است. موضوع جوانگرائی از ابعاد مختلف بررسی شده. خوبیهایش که محرز است، منتهی آسیبهائی هم بر آن مترتب است و هشدارهائی داده میشود که مبادا این جوانگرائی تبدیل به لیست مسئول دفترها بشود یا محملی بشود برای اینکه سلبریتیها و آدمهای اینستاگرامی بدون هیچ صلاحیتی وارد لیستها بشوند، آن هم فقط برای اینکه وزن رأیها را بالا ببرند. تحلیلی از این موضوع در جبهه خودی داشته باشید.
اصل جوانگرایی که نکته مهمی است و جانمایه بیانیه گام دوم انقلاب که مقام معظم رهبری صادر کردند همین بود که نسلهای اول و دوم در 40 سال پس از پیروزی انقلاب کارهایشان را انجام دادهاند و حالا زمانی است که باید نسلهای جدیدتر به میدان بیایند و زیر بار مسئولیت بروند. هر جا هم که به جوانان اعتماد و اتکا شده، کارهای بزرگی را انجام دادهاند. به هر حال در دولت و کارهای اجرائی به جوانان نیاز بیشتری وجود دارد، ولی در مجلس به هر حال تجربه هم مهم است، چون قرار است قوانین تصویب و بر آنها نظارت بشود. اگر شما یک کار اجرائی را با چهارچوبها و قوانین و سیاستهای مشخص به یک جوان بدهید، آن جوان بیشتر میتواند وقت بگذارد و بهتر میتواند کار را پیش ببرد. صحبت اصلی آقا راجع به جوانگرائی این بود که دولت جوان تشکیل بدهید و رئیسجمهور جوان انتخاب کنید. اما به نظر من در مجلس هم ضریبی از جوان گرائی لازم است.
جوانگرایی هم ضرورتاً به این معنا نیست که یک جوان 20 ساله را به مجلس بفرستیم، چون به نظرم کف ورود به مجلس را 30 سال تعیین کردهاند، چون کسی که وارد مجلس میشود باید درصدی از تجربه و تحصیل را داشته باشد، اما لازم است. مخصوصاً که مجلس، مجلس نمایندگان ملت است. در نظامهای پارلمانی یا حتی ایالتی دنیا 2 نوع مجلس وجود دارند. مجلس نمایندگان و مجلس سنا. در مجلس سنا چهرههای مسنتر و مجرب را میگذارند که بعضاً انتصابی هستند. مجلس ملی مجلس عمومی مردم است. به نظرم در کشور ما شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت تا حدودی نقش مجلس سنا را ایفا میکنند که جلوی عوامگرائی و پوپولیسم مصوبات مجلس را بگیرند. مثلاً استیضاح ترامپ در مجلس نمایندگان تصویب شده و حالا باید به مجلس سنا برود و ممکن است در مجلس سنا رأی نیاورد. به یک شکلی قضیه را Balance کردهاند. من معتقدم در مجلس ما هم آدمهای مجرب و سن سالدار صاحب توان با انگیزه و هم نیروهای جوان لازم است که حضور داشته باشند. در طراحی و سازوکارهای جدیدی که در جریان انقلاب دیدهام، اصل ماجرا را مثبت ارزیابی میکنم. یعنی همین که ما از بستن لیستها پشت درهای بسته بدون شفافیت و براساس سهمخواهی و بدون اطلاع دیگران و نهایتاً بدون پاسخگوئی به مردم به این برسیم که در شوراها انتخاب و آدمهائی که قرار است انتخاب کنند و مجمع عمومی تشکیل بدهند و اصل اینکه جوانان باید در این قصه مشارکت داشته باشند، من این را یک گام به جلو میبینم، ولو اینکه معتقدم ممکن است آسیبهائی داشته باشد و مشکلاتی را به بار بیاورد. به هر حال انسان هر تجربه جدیدی را که شروع میکند، به طور طبیعی ممکن است که در آن هزار و یک ایراد به وجود بیاید. آدم کارهای خوب هم که میخواهد انجام بدهد، ممکن است در کنارش نقصی به وجود بیاید. باید به تدریج جلو بروید و به قول آقایان به تدریج Bugهای این فرآیند را پیدا کنید.
من اصل اینکه در ساختار انتخاباتی به جوانان توجه بشود و تعدادی از جوانانی که در حوزههای سیاسی و اجتماعی فعال بوده و خوش درخشیدهاند و نگاه و فکر دارند، وارد این فرآیند بشوند و حرفشان شنیده بشود و صحبت بکنند، حق رأی و حق انتخاب داشته باشند، این را مثبت میدانم، ولو اینکه بگوئیم کامل نیست و نقصهائی دارد. من این را میپذیرم، اما اصل این قصه را که هم جوانان سوای بحث انتخابات، در فرآیند تصمیمسازی جریان انقلاب حضور و ورود داشته باشند و هم کسانی که باید محصول این فرآیند باشند و مثلاً شما در بحث انتخابات میآئید و میگوئید که حداقل 50% لیست باید جوان باشند.
نظرم کلیت موضوع پسندیده و خوبی است، منتهی ممکن است در این فرآیند نواقصی هم وجود داشته باشند و در جاهائی هم با سلیقه بنده و شما نخواند، اما به نظرم اصلش مثبت و رو به جلوست. از طرفی به نظرم میرسد که تعمیم ناروا هم نباید داد. ممکن است در لیستی یا جریانی فردی باشد که حضورش از نظر خود من هم راست نباشد یا محصول اقدامات دیگری باشد، اما آن یک نفر را نمیشود به همه تعمیم داد. ممکن است در کنار یک نفر، پنج شش نفر دیگر باشند که براساس متد دوستی وارد این لیست شدهاند و یا در شورای انتخاب قرار گرفته اند و یا در زمره کسانی هستند که دارند تصمیمسازی میکنند. به نظرم اگر کل فرآیند را ببینیم، من مجموعاً قضیه را رو به جلو ارزیابی میکنم.
خوشبختانه این اصل در تمام طیفهای اصولگرائی پذیرفته شده است. اینکه جوانان باید در جایگاههای تصمیمسازی و جزو منتخبین ملت باشند، از سوی همه طیفها و جریانات امر پذیرفته شده و گفتمان مبارکی است.
* شما در فرآیندهای شورای ائتلاف، مثلاً مرحله اول که 159 نفر را معرفی کردند یا بعد از آن که 90 نفر را معرفی کردند و قرار هست یک شورای انتخابی از اینها 30تای اصلی را در بیاورد، یک توضیح کلی از فرآیندش و همین که میفرمائید یک قدم به جلوست بفرمائید.
واقعیت این است که راجع به ساختار و فرآیند قرار شده که فقط سخنگوی ائتلاف حرف بزند و من اخلاقاً موظف هستم که خارج از چهارچوب تعیین شده حرف نزنم، اما چیز کلیای را که در رسانهها هم آمده و دوستان قبلاً هم گفتهاند عرض میکنم. بالاخره در فضای انتخابات که شما یک لیست سی نفره دارید و دو هزار آدم مدعی هستند که توانمندی و کارآمدی حضور در آن لیست را دارند. این به طور طبیعی باید فرآیندی را طی کند. در تمام دنیا هم همینطور است. مثلاً انتخابات ریاستجمهوری امریکا را درنظر بگیرید، دموکراتها ایالت به ایالت با هم مناظره میکنند، جمهوریخواهان و دیگران همینطور میآیند جلو و نهایتاً یک نفر به مرحله نهائی میرسد و قرار است رقابت نهائی کند یا در دنیا احزاب بین خودشان مجمع عمومی برگزار میکنند و به لیستی میرسند. به هر حال تعداد در لیست نهائی کم و تعداد رقبا و مدعیان زیاد است. باید تصمیمی بگیرید و به یک شکلی به آن سی نفر برسید یا اصلاً ورود پیدا نکنید و لذا باید در مراحل مختلف از بین موجودین غربالگری کنید. اولین کار این است که تشخیص بدهید چه کسی با شما همراه هست و چه کسی نیست؟ چه کسی در چهارچوب و دایره گفتمانی شما میگنجد یا نمیگنجد؟ باید در این زمینه شناسائی صورت بگیرد. آیا من الان میتوانم ادعا کنم که چرا اصلاحطلبها مرا در لیست خودشان نمیگذارند؟ این اصلاً نقض غرض است. شما نمیتوانید از طیفهائی که این جریان را از لحاظ سیاسی یا گفتمانی قبول ندارند، افرادی را بپذیرید و به طور طبیعی یک غربال اولیه صورت میگیرد و عدهای به طور طبیعی اصلاً در این گفتمان نیستند. شاید خودشان هم قبول داشته باشند که نباید باشند.
غربالگری دیگری که صورت گرفت این بود که احزاب، گروهها و معتمدین کسانی را معرفی کردند، چون تعداد داوطلبان زیاد است. یکی از فیلترهایی که گذاشتند، این بود که احزاب، گروهها، اصناف و معتمدین و آدمهای شناخته شده در این حوزه گفتند که این افراد کاندیدا بشوند یا خود افراد برای ائتلاف رزومه فرستادند. فکر میکنم حدود 300 نفر در این فرآیند آمدند، یعنی کسانی بودند که افراد و گروهها و جریانها معرفی کرده بودند. بین اینها مصاحبه صورت گرفت. بعضیها شناخته شده و مثلاً وزیر و وکیل و نماینده و... بوده و کاملاً صبغه و سابقهشان مشخص بود. بعضیها بودند که توانمندی اولیهشان مشخص نبود. یکی از پژوهشگاههای معتبر با آنها مصاحبه کردند و به طور طبیعی، طیفی براساس شاخصهایی که درنظر گرفته بودند، حذف شدند و حدود 156 نفر باقی ماندند. یعنی در واقع لیست اولیه نصف شد. بعد تصمیم بر این شد که ما از این 156 نفر یک استمزاج مردمی هم بکنیم. همه مردم را که نمیشود آورد، ولی بالاخره ما یکسری آدمهایی را داریم که مثل ما فکر میکنند. در مرحله اول نمیشود نظرسنجی عمومی گذاشت، چون ممکن است آدمهایی که همفکر و همسو با ما نیستند بالا بیایند، در حالی که ما فعلاً داریم انتخابات درونگروهی را انجام میدهیم. لذا چندین هزار نفر نمایندگانی از اصناف، اقشار، محلات تهران و... که قابل مهندسی هم نباشند، آمدند و از بین این 156 نفر 90 نفر را انتخاب کردند. از اینجا به بعد انتخابها براساس شاخصها صورت گرفتند. عقبه شورای ائتلاف به موقعی در مورد برجام و غیربرجام هم همه میدانند که حداقل من جزو منتقدین جدی برجام بودم و به دلیل همین مخالفت هم در زمانی که مسئولیت داشتم، هزینههای سنگینی دارم که جای بحث آن نیست. من هم معتقدم که بزنگاههای حساس کشور، یعنی فتنه، برجام، انحراف، سیاست خارجی، فساد و... شاخصهایی هستند که شورای انتخاب باید درنظر بگیرد. دوستانی هم که در شورای انتخاب هستند و من آنها را میشناسم، بزرگترها و جوانترها روی این مسائل حساس هستند و به ذهنم میرسد که این شاخصها در لیست نهایی قطعاً مدنظر قرار خواهد گرفت. البته به این معتقدم که خیلی چیزها هم ممکن است مطابق سلیقه من نباشد و برای یکی 2 نفر شبهه و مسئلهای مطرح باشد، چون انتخابها به صورت رأیگیری هم انجام میشود اما من فضای غالب شورای ائتلاف را یک فضای انقلابی میبینم که خروجی آن انشاءالله حداقلهای مورد نظر جریان انقلابی را خواهد داشت.
* با توجه به شرایط فعلی، هم وضعیت شورای ائتلاف و گروههایی که به این ائتلاف نپیوستهاند، برآوردتان از توفیق لیست نهایی در جبهه انقلاب چقدر است؟ یعنی میتوانیم امیدوار باشیم که حداقل در تهران اکثریتی را احراز میکنیم؟
به نظرم آن اولویت هنوز وجود دارد. من به لحاظ گفتمانی ممکن است با بسیاری از آقایانی که در شورای ائتلاف هستند، اختلاف نظر داشته باشم اما به نظرم در این مرحله نباید به فکر جایی باشیم و واقعاً هم امیدوارم کل جریان انقلابی اعم از شورای ائتلاف و پایداری به یک وحدت حداکثری برسند، چون شرایط فعلی انقلاب و ناامیدی و گرفتاری مردم حقیقتاً اجازه نمیدهد که ما شاهد تکرار مجلس ناکارآمد و ناسالمی باشیم. لذا باید تلاش کنیم. من به دوستان میگویم که آیا بهتر است که در تهران 30 ـ هیچ یک جریان ناسالم ناکارآمدی که امتحانش را پس داده، سر کار بیاید یا آدمهایی انتخاب شوند که در بدبینانهترین نگاه، 20 نفرشان حزباللهی و انقلابی و 10 نفرشان هم نیستند. من قطعاً این نگاه دوم را ترجیح میدهم و فکر میکنم این به صلاح نزدیکتر است.
من امیدوارم که همه نیروهای انقلابی به یک اجماعی برسند و بتوانند لیستی با مشترکات بالا را بدهند. تحلیل من این است که اگر شکاف کامل هم بین جریانات انقلابی بدهند، یعنی هر کدام بروند و لیست جدا هم داشته باشند، اتفاقی که خواهد افتاد این است که مشهورین لیستها رأی میآورند و جوانها و چهرههای جدید لیست رأی نمیآورند. طبیعی هم هست که آدمهایی را که مردم میشناسند و سلبریتی سیاسی هستند و در تلویزیون نشانشان میدهند و اسمشان در ذهن مردم است، انتخاب میکنند و به همانها رأی میدهند. در نتیجه چهرههای جدید و جوان موفق نمیشوند، نظیر اتفاقی که در مجلس نهم برای جوانان جبهه پایداری افتاد. من الان نمیدانم پایداری به چه ترکیبی رسیده، ولی در آن مقطع جوانهای حزباللهی و انقلابی بیشتر در لیست پایداری بودند و در جریان جبهه متحد بیشتر چهرههای مشهور سیاسی بودند. چون 2 دستگی پیش آمد، بخشی از چهرههای سیاسی اینطرف و چهرههای مشهور آن طرف رأی آوردند و چهرههای جوانتر اتفاقاً بخش زیادی از آنها در جبهه پایداری بودند، رأی نیاوردند. در حالی که به نظر من بسیاری از چهرههای جوان لیست پایداری از بسیاری از آدمهای مشهور توانمندتر و قویتر بودند و اگر آنها به مجلس میآمدند، احتمالاً در مسئلهای مثل برجام خیلی محکمتر میایستادند. امیدوارم این بار این اتفاق بیفتد. من هم واقعاً هنوز اطلاع دقیقی ندارم که چه اتفاقی خواهد افتاد، نمیتوانم دقیق تحلیل کنم.
* تحلیلتان از جریان اصلاحطلبان و حامیان دولت چیست؟ برای آنها چه اتفاقی خواهد افتاد؟
به ذهنم میرسد که جریان دولت و اصلاحطلبان از اعتماد مجدد مردم به خودشان کاملاً ناامیدند و مردم به آنها اقبالی ندارند. در هیچ دورهای از ریاستجمهوریهای ما سابقه نداشته که میزان محبوبیت رئیسجمهوری در نظرسنجیها به زیر 10% رسیده باشد. الان براساس بسیاری از نظرسنجیها محبوبیت آقای روحانی بین 7 تا 8% است که ضعف بسیار جدیای است. جریان اصلاحات و دولت به هرحال با هم ممزوج شدهاند و نمیشود خود را از یکدیگر جدا کنند. یکی هستند و مردم اینها را یک تصویر میشناسند. این جریان از یک طرف ناامید است و از طرفی هم نمیخواهد از دایره قدرت کنار برود. به نظرم اینها حتماً لیستهائی را آماده دارند. ممکن است در تهران یکسری حرکتهای نمادین بکنند ولی در سطح کشور حتماً چهرههای سفید و افرادی را که خیلی مشهور به اصلاحطلبی نباشند، اما اصلاحطلب هستند، از مدتها قبل شناسایی کردهاند و دولت پشت سر آنهاست و هماهنگ و به آنها کمک میکنند.
اما به نظر من جریان اصلاحطلب دوست دارد حذف شدنش توسط مردم را به نوعی به حاکمیت و دولت پنهان منتسب کند که او بود که ما را حذف کرد. طبق اطلاعاتی که من دارم، همین حالا نزدیک به 200 نفر اصلاحطلب شناسنامهدار در تهران هست که علیالقاعده از این 200 نفر میتوانند به یک لیست 30 نفره برسند اما الان بین خودشان هم بحث است. یک عده از آنها میگویند که باید به طور کامل در انتخابات حضور پیدا کنیم و یک طیف هم میگویند از اصلاحطلبان خالص یک لیست 15، 20 نفره بدهیم و بگوییم دیگر بیشتر از این نداریم که اگر هم در انتخابات شکست خوردند، بگویند ما را حذف کردند و اجازه ندادند ما همینطوری شرکت کردیم و آدمهای اصلی و واقعی ما نبودند و این مدلی به میدان بیایند.